نویسنده: پویا جفاکش

 

برای یک تاریخدان مبتدی که خواندن تاریخ را با منابع پرآب و تاب داستانگونه ی جدیدالتحریر شروع کرده رجوع به منابع دست اول کلاسیک احتمالا نومیدکننده خواهد بود چون منابع دست اول اکثرا بسیار بیمزه و خسته کننده اند.اما گاهی همینها نکات جالبی در خود دارند.یکی از این منابع خاطرات لیدی هروی hervey همسر یکی از اشرافزادگان معروف بریتانیا در قرن هفدهم است.لرد هروی به خاطر تمایلات جنسی خاصش شهرت داشت.به خاطر همین تمایلات، عده ای تا آن حد با او خودمانی شده بودند که او را به جای "جناب لرد" تنها john صدا میزدند."الکساندر پوپ" از دشمنان لرد هروی در نوشتاری او را به اسپوروس تشبیه کرده است.مطابق افسانه های رومی، اسپوروس پسر بیچاره ای بود که نرون امپراطور دیوانه دستور داد او را اخته کردند و سپس با او ازدواج کرد.در نوشته ی مزبور، اسپوروس شیر الاغ میخورد.این همان کاری بود که لرد هروی میکرد تا پوستش جوان و زیبا بماند.

در اینجا نمیخواهم روابط متعدد و رسوایی آور لرد هروی در زندگی کوتاهش را فهرست کنم.بلکه فقط یکی از این رابطه ها با "استفن فاکس" اشرافزاده ی مشهور دیگر مد نظرم است.از خاطرات لیدی هروی برمی آید که این رابطه خیلی لیدی هروی را آزار میداده است.فاکس به طور مرتب به خانه ی هروی ها می آمد و اغلب در اتاقی با لرد هروی خلوت میکرد.گاهی این دو برای ساعتها با یکدیگر در حمام به سر میبردند.آنها مدتی هم دو نفری به جهانگردی پرداختند و این سفر 15ماه طول کشید.پس از به دنیا آمدن فرزند پنجم لرد هروی (لیدی هروی هشت فرزند برای لرد هروی به دنیا آورد) خانه ی آنها آنقدر شلوغ شد که دیگر جا برای خلوت کردن هروی و فاکس نبود.پس لرد هروی خانه ی خود را به نزدیکی خانه ی استفن فاکس منتقل کرد تا خود برای ملاقات فاکس به خانه ی او برود.رابطه ی هروی و فاکس برای 10سال یعنی تا زمانی که استفن فاکس در 32سالگی ازدواج کرد ادامه یافت.

آنچه این رابطه را برای من جالب میکند این است که لیدی هروی علیرغم تمام رنجی که از این موضوع میبرد پس از مرگ شوهرش به رابطه ی دوستانه و رفت و آمد خانوادگی با استفن فاکس ادامه داد.زن های قدیمی با این که زیاد از جانب شوهرانشان اذیت میشدند اما به هرحال به آنها وابستگی داشتند و این وابستگی گاهی به صورت وابستگی به خاطره ی شوهر و تجدید خاطره برای غلبه بر دلتنگی درآمد.لیدی هروی در ملاقات با رقیب عشقی سابقش به نوعی خلا نبود شوهرش را فراموش میکرد.