ابن بطوطه و سعدی

نویسنده: پویا جفاکش

ralph elger شرقشناس آلمانی کتاب زیر را برای بحث درباره ی غلط های جغرافیایی و تاریخی فراوان موجود در سفرنامه ی ابن بطوطه نوشته است.تاریخنویسی سنتی مدعی است ابن بطوطه به یک سفر طولانی در آسیا و افریقا دست زده و در بازگشت به میهنش مراکش خاطرات جذاب خود را نوشته است.اما نویسنده ی ما مدعی است ابن بطوطه بیشتر آنچه را که دیده از دیگران شنیده است.به دلیلی که بر من پوشیده است الگر سعی نکرده نفس وجود چیزی به نام سفرنامه ی ابن بطوطه را در قرن 14میلادی انکار کند.آن هم درحالیکه نام اصلی ابن بطوطه یعنی اباعبدالله محمد ابن عبدالله همان نام ابوالقاسم محمد رسول اسلام است و به نظر میرسد به مانند ابوالقاسم فردوسی،محمد بلخی رومی، محمود غزنوی،عبدالله ابن احمد بلخی،محمد غزالی و... نامی فرضی برای مدلهای متفاوت حضرت محمد در نزد عوام بوده باشد که بعدا در تاریخنویسی مدون، به شخصیتی جداگانه تبدیل شده اند با این تفاوت که این یکی برای یادآوری عظمت روح اسلام در دوران انحطاط آن چنین نام گرفته است.البته بعضی داستانهای کتاب هنوز مهم و باارزشند و قابلیت تاریخی دارند مثل اولین توصیف بستنی که ابن بطوطه آن را در چین دید و توصیفات ابن بطوطه از قول ترکان شمالی درباره ی قومی که در ورای دشت یخزده با گاری هایی که سگها میرانند سفر میکنند و معلوم نیست جن هستند یا انس.اما به هرحال لازم نیست این صحنه ها را حتما شخصی ملقب به ابن بطوطه دیده باشد بلکه این اطلاعات از مسلمانان قدیمی تری به نویسنده ی جاعل رسیده اند.

اگر این موضوع را درست فهمیده باشیم آنوقت یکی از بزرگترین تناقضهای تاریخ ادبیات که زندگینامه و اشعار سعدی شیرازی ایجاد کرده اند برطرف میشود.توضیح این که گفته میشود سعدی در مدارس نظامیه ی بغداد درس خوانده و بخش اعظم عمرش را در حال سفر در کشورهای عربی بوده است.این در حالی است که اشعار عربی سعدی غلطهای فاحشی دارند که از یک دانش آموخته ی نظامیه بعیدند و حتی به نظر میرسد سراینده ی اشعار در عمرش هیچ عربی را ندیده است.مهمترین دلیلی که بر پوشاندن این تضاد میبرند این است که ابن بطوطه ی مراکشی یک قرن بعد از سعدی از او به نیکی یاد کرده و مقبره ی او را در شیراز زیارت کرده و حتی اشعار او را در چین در آواز ملاحان چینی شنیده است.پس سعدی حتما شخص خیلی مشهور و پرآوازه ای در دنیا بوده است.با فرضی که ما در نظر گرفته ایم دیگر تعریف ابن بطوطه از سعدی مبنای تاریخی نخواهد داشت و اشعار سعدی را باید از بعد فلسفی و هنری و نه تاریخی بررسی کرد.اشعار سعدی البته امروز در چین بخصوص غرب آن بسیار مشهور و محبوبند اما آیا در قرن 14نیز همینطور بوده است؟

مطلب مرتبط:

باستانشناسی کعبه (تاریخ اسلام چقدر واقعی است؟)

خلاصه کردن نوع نگاه بشر به دنیا در یک جمله

«جهان چیزی نیست جز جدال بی انجام یادهایی که با هم سر ناسازگاری دارند»:

هاروکی موراکامی

یک داستان عاشقانه ی چینی

نویسنده: پویا جفاکش

در نزد اهالی آسیای دور، وقتی گفته میشود اولی و دومی "آستین پاره" ی همدیگرند منظور این است که اولی و دومی درگیر عشق مرد به مردند.این کنایه از افسانه ی بسیار مشهور مربوط به امپراطور لیوشین liu xin(از سلسله ی هان) و معشوقش دونگ شیان dong xian برآمده که محل چندین فیلم هم واقع شده است.مطابق داستان روزی امپراطور و دونگ شیان کنار هم خوابیده بودند.وقتی امپراطور بیدار شد دید که دونگ شیان سر بر آستین او غنوده و به قولی در خواب آستین امپراطور را گرفته بوده است (میدانید که چینی های قدیم آستینهای بلندی داشتند).امپراطور برای این که دونگ از خواب بیدار نشود برای برخاستن، آستین خود را با چاقو برید.امروزه که فردگرایی به تقلید از غرب به چین پا گذاشته برخورد با قصه ی مزبور بسیار احساسی است.اما برای مورخان عصا قورت داده ی قدیم که بنابر فرهنگ کلاسیک، وظیفه را مهمتر از عشق میدانستند قضیه اینچنین نبود.

لیوشین19ساله،در اولین نگاه مجذوب زیبایی نیمه زنانه ی دونگ شیان نوجوان شد و او را به دربار خود وارد کرد و حتی مقبره ای برای او در کنار مقبره ای که برای خود میساخت بنا کرد.نه فقط این، بلکه خانواده ی دونگ را بسیار قدرت بخشید و با خواهر دونگ شیان ازدواج کرد که از آن پس او تبدیل به ملکه "فو" شد.دونگ شیان از این فرصت برای گسترش قدرت خود استفاده و تمام کسانی که مزاحمش بودند با تبعید،زندان و خودکشی از سر راه برداشت.بلاخره وی در سال 1قم در سن 22سالگی به ریاست گارد سلطنتی رسید.اما دوران سروری او با مرگ ناگهانی امپراطور در سال 1میلادی (در 27سالگی) به پایان رسید.ملکه ی مادر "دواگروانگ" بلافاصله پس از مرگ امپراطور ترتیب جانشینی دونگ شیانگ با "وانگ مانگ" مشهور را دارد.این برای دونگ شیان که دشمنان زیادی در این مدت یافته بود پایان راه بود.همان شب (یک روز پس از مرگ امپراطور) دونگ شیان و همسرش با نوشیدن زهر خودکشی کردند. با مرگ دونگ شیان، خانواده ی دونگ از پایتخت نقل مکان کردند.

ایرانیها در ورای مرزها

نویسنده: پویا جفاکش

ایرانی ها یا اراینه در تاجیکستان قومیت معروفی هستند چون برخی از آنها در تجارت و اقتصاد کشور نقش فعالی داشته اند.اولینهایشان اعقاب برده هایی هستند که ترکمنها در خراسان ایران اسیر و در بازارهای سمرقند و بخارا و خیوه فروش کرده اند و پس از مدتی آزادی خود را خریده با زیرکی در کشور قدرت یافته اند و پای ایرانی های بعدی را به آن باز کرده اند.اما ارتباط ایرانی ها و تاجیکها سابقه ی طولانی تری نیز دارد که باید آن را در آن سوی مرز تاجیکستان یعنی در شهرهای تاجیکنشین سمرقند و بخارا در ازبکستان سراغ گرفت.این سابقه دستکم به روزگار امیر تیمور (لنگ) میرسد.تیمور سرزمینهای زیادی را به خاک و خون کشید تا این دو شهر را آباد کند.این امپراطور خونخوار در سرتاسر ازبکستان مورد احترام است به جز در خوارزم.چون تیمور آخرین آبراهه های خوارزم را به طرف پایتختش سمرقند به جریان انداخت و خوارزم که پیشتر از تغییر مسیر رودهای جیحون و سیحون از آبریزگاه سابقشان دریای خزر به سمت دریاچه ی آرال ضربه ی مهلکی خورده بود با این کار تیمور دیگر کمر راست نکرد.این موضوع در این شعر حافظ نیز بازتاب یافته است:

به ترکان دل منه حافظ پس از آن بیوفایی ها

که با خوارزمیان کردند ترکان سمرقندی

سمرقند پیش از تیمور، ظاهر روستاهای دهه ی 1340 ایران را داشت چنانکه نواحی اطرافش هنوز همان حال و هوا را دارند.تیمور این شهر را با انبوهی از معماران ایرانی ساخت.برخی از اماکن سمرقند چون مسجد ریگستان و "گور امیر" را باید یادگار این معماران دانست.با توجه به این که اغلب یادگارهای معماری کهن ایران در اثر جنگها و بخصوص بدنظری صفوی های شیعی به آثار سلسله های سنی پیشین از بین رفته اند این اماکن برای ما ایرانیها و تلاشمان در کشف سنتهای اصیلمان توجه ویژه طلب میکنند.در زیر،تصاویری از معماری گور امیر را که محل دفن تیمور و بعضی از فرزندانش است به عنوان نمونه و به نقل از سایت suitcaseandworld.com گذاشته ام:

آموراک: گرگ غولپیکر

نویسنده: پویا جفاکش

اخیرا ویدئویی درآمده از حمله ی گرگ غولپیکر سیاهی که در ساسکاچوان شمالی به سگی حمله و او را مجروح میکند.این گرگ که پس از آن در معدود مواردی مجددا دیده شده است افسانه ی آموراک ها یا گرگهای غولپیکر را مجددا بر سر زبان انداخته است.در افسانه های اینوئیت ها آموراکهای عظیم الجثه داستانهای عجیبی با انسانها داشته اند.البته در نزد اقوام مجاور اینوئیتها آموراکها تنها کمی از گرگهای فعلی بزرگتر بوده اند از این رو دانشمندان معتقدند افسانه ی آموراکها خاطره ی "گرگ وحشت" dire wolf را باز میتاباند که به نسبت بدنش سری بزرگ داشت و با درندگان منقرض شده ی دیگری چون شیر امریکایی و گربه ی دندان خنجری همسایه بود.

به هرحال متخصصین درباره ی گرگ عظیم ساسکاچوان نظر دیگری دارند.آنها میگویند اگرچه رنگ سیاه این گرگ ممکن است او را حتی مرموزتر نشان دهد اما باید توجه داشت رنگ سیاه از ژن گرگ اصیل حاصل نشده بلکه نتیجه ی ترکیب گرگ و سگ است پس بزرگی این گرگ از یکی از نژادهای سنگین سگ به ارث رسیده است.این موضوع درباره ی افسانه ی گرگهای خرس آسای روسیه هم صادق است.میگویند این گرگها اینقدر سنگینند که نمیتوانند دنبال شکار بدوند و مجبورند طعمه ی ببر سیبری را از چنگش دربیاورند از اینرو با کاهش جمعیت ببر سیبری نسل آنها نیز تقریبا نابود شده است.دانشمندان معتقدند این فکر از مشاهده ی معدودی دورگه ی گرگ با شیرسگها چون "چاوچاو" و "ماستیف تبتی" در مرزهای روسیه با چین که محل زندگی ببر سیبری هستند حاصل شده است چون این سگها گاها ابعاد بزرگی می یابند.

سگ تبتی عظیم

دورگه ی گرگ و چاوچاو

زانا: زن یتی؟!

نویسنده: پویا جفاکش

 

اخیرا پروفسور برایان سایکس استاد دانشگاه اکسفورد انگلستان پرونده ی زانا زن عجیب الخلقه ی قرن 19 روسیه را مجددا باز کرده است.زانا با 1.8 متر قد و بدنی پوشیده از مو زنی وحشی بود که توسط تعدادی از تجار محلی در ابخازیای قفقاز دستگیر شد.قیافه ی عجیبش برای اثبات درستی نظریه ی داروین مورد توجه بود البته بومیان انجا او را یک الماستی یا انسان وحشی میدانستند و از اینرو برخی از غربیها از او به زن یتی یا زن پاگنده یاد میکنند اما فرزندان او ظاهری چون انسانهای معمولی داشتند.تحقیقات سایکس بر دی ان ای به جا مانده از فرزندان زانا (منتشرشده در دیلی میل) نشان داده که ژنوم او کاملا انسانی و صددرصد مشابه ژنوم انسانهای ساکن در افریقای جنوب صحرا است.سایکس حدس میزند زانا برده ای بوده که توسط تجار عثمانی از افریقا به روسیه برده شده است.

همگان با نظر سایکس موافق نیستند.ولی درستی افریقایی بودن ژنتیک زانا را تایید و انرا به تعلق او به بازماندگان اخرین جامعه از زیرگونه ای ناشناخته از انسان که از افریقا نشئت گرفته و در پیدایش انسان امروزی (هوموساپینس ساپینس) سهم ژنتیکی داشته است استنباط میکنند.مثلا جرج هنسیک معتقد است که ظاهر زانا به دو جمجمه ی ماقبل تاریخ یافتشده در استرالیا شبیه است.

اگر نظر اخیر درست باشد تحقیقات بیشتر درباره ی زانا به بعضی از سوالهای ایجادشده درباره ی پیدایش نژادها پاسخ خواهد داد.توضیح این که به عقیده ی دانشمندان انسان هوموساپینس از انسان هوموارکتوس معروف به "انسان پکن" پدید امده ویژگیهای مغولی نخستین نژاد بشر امروزی یعنی نژاد خویی_سان یادگار هوموارکتوس است.هوموارکتوس اصالتا افریقایی است ولی بیشتر در شرق اسیا در منطقه ی بین شمال چین تا اندونزی نشو و نما یافته و در این منطقه سپستر با هوموساپینسهای مهاجر از افریقا ترکیب شده است.ابروهای استخوانی برخی از مردم منطقه ی مالایا نشان ویژه ی انسان پکن است. مسئله این است که هوموساپینس ها برای کوچیدن به استرالیا از این منطقه گذشته اند ولی ویژگیهای نژادی ابوریجینی ها (بومیان استرالیا) با دو نژاد پیشین تا حدودی متفاوت است.معمولا این تفاوت را نتیجه ی ترکیب هوموساپینس با انسان دنیسوا میخوانند نوعی از بشر که احتمالا از ترکیب هوموارکتوس با نئاندرتالها پدید امده است.با این حال دینوسوا که در قزاقستان کشف شده در نواحی شمالیتر بوده و احتمالا در ژنتیک تمام انسانهای اوراسیایی یافت میشود پس باید نژادهای دیگری هم باشند که در نواحی مجاور استرالیا نبوده اند و سبب متفاوت شدن نژادهای اوراسیایی با ابوریجینیها شده اند.ایا زانا میتواند بخشی از پاسخ این معما باشد؟

تصاویر مختلفی که از پاگنده یا انسان وحشی کشیده شده اند.

تصویر جلد یکی از کتابهایی که درباره ی انسان وحشی نگاشته شده است

زانا

عکسهای زانا به همراه دختر و پسرش

نژاد خویی سان

هوموارکتوس یا انسان پکن

انسان پکن به عقیده ی باستانشناسان انسان تنبلی بود و در استقبال از ابزارسازی به انسانهای دیگر روی خوش نشان میداد و همین سبب ناپدیدشدن تدریجی خصوصیات فیزیکی او در نوع بشر شد.

ابوریجینی های استرالیا

انسان دنیسووا

 

ادغام انسان امروزی با دنیسوواها در گذر به استرالیا_نقشه از ereweare.blogspot.com

 

 

۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷