علم در خدمت توهم: بازگشت به جهنم به نام فرار از جهنم
تالیف: پویا جفاکش


چشم پرنور که مست نظر جانان است
ماه از او چشم گرفته است و فلک لرزان است
خاصه آن لحظه که از حضرت حق نور کشد
سجده گاه ملک و قبله ی هر انسان است
هر که او سر ننهد بر کف پایش آن دم
بهر ناموس منی، آن نفس او شیطان است
وآنک آن لحظه نبیند اثر نور برو
او کم از دیو بود زانکه تن بیجان است
دل به جا دار در آن طلعت با هیبت او
گر تو مردی که رخش قبله گه مردان است
دست بردار ز سینه چه نگه میداری
جان در آن لحظه بده شاد که مقصود آن است
جمله را آب درانداز و در آن آتش شو
کآتش چهره ی او چشمه گه حیوان است
سر برآور ز میان دل شمس تبریز
کو خدیو ابد و خسرو هر فرمان است
(غزلیات شمس تبریزی: غزل شماره ی 407)
این، یکی از صریح ترین اشعار منسوب به مولانا است که نشان میدهد شمس تبریزی اشعار مولانا یک خورشید تمثیلی است. «چشم پرنور» لقب خورشید است که چشم پرنور آسمان است، در مقابل ماه که چشم کم نور آسمان است. شعر در همان بیت اول میگوید که ماه از خورشید چشم گرفته است، چون آنچه باعث میشود ماه شبیه یک چشم زردرنگ از نوع خورشید شود، نور گرفتن از خورشید است. شعر همچنین میگوید که نور خورشید از نور خدا است و آن موقعی که خورشید تحت تاثیر جلوه ی مستقیم خدا است کسی که خود را با وقایع روز هماهنگ نکند، یک آدم متعصب و تحت تاثیر «ناموس منی» یعنی عقاید شخصی یا فرقه ای خودش است که نمیخواهد از آنها کوتاه بیاید. مواقعی که خورشید تجلی حق است، ماه های خاصی است و همانطورکه کلمه ی فارسی "ماه" و کلمه ی انگلیسی month نشان میدهند، این ماه ها قمری هستند و تجلی خورشید در ماه های قمری به عنوان بیوت یا خانه های خورشید را نمایندگی میکنند که رفت و آمد خورشید در آنها باعث رقم خوردن شبانه روز میشود. علت این که شمس یا خورشید مولانا هم تبریزی است همین است: مولانا را ساکن قونیه یا کونیا دانسته اند که نام از کونیوس از نسخه های طورسی آپولو خدای خورشید یونانی دارد. TAURUS نام یونانی کوهستان طوروس ترکیه است که TAVRIS و درنتیجه تبریز هم خوانده شده است. TAURUS به معنی ورزاو است و گاو به خاطر شاخ های هلالی شکلش نمادی از ماه است. بنابراین قونیه تجلی گاه خورشید در قمر شب است که به لحاظ عرفانی، نور الهی انعکاس یافته در تاریکی جهان مادی را نمایندگی میکند. عنصر ماه، آب است و عنصر خورشید، آتش. به همین دلیل است که آتش شمس تبریزی، «آب حیوان» یعنی آب حیات نیز هست. ظهور خدای خورشید در پای یک کوهستان به جای ماه و در تجلی انسانی، در ادبیات یهودی های کارملی مسبوق به سابقه است. اعتقاد رایج بر این است که کارملی ها نخست در خربه الکرمل و سپس خربه السوسیه در منطقه ی حبرون ساکن بودند و گروهیشان از حبرون به "جبل لبنان" در بیروت بزرگ کوچیدند و در حازمیه در حومه ی شهر بیروت ساکن شدند. با توجه به روستا بودن خربه الکرمل و خربه السوسیه ممکن است مسیبر این مهاجرت وارونه باشد. کارمل در اصل، کاربل به معنی باغ بعل یا خدا است که نامجای کربلا در ادبیات شیعی دارای ریشه شناسی یکسان با آن است. اصطلاح باغ خدا در یک فضای یهودی، یادآور به بهشت عدن است. "مل" که تلفظ موجود از بعل است، با اضافه شدن "ها" ی تعریف عبری، "هامل" و سپس "عامل" تلفظ شده و مبنای نام "جبل عامل" (کوه عامل) برای کوهستانی در لبنان شده که روحانیون تشیع 12 امامی از آنجا به ایران کوچیده و ایران را تبدیل به مرکز تشیع جهان نموده اند. جبل عامل نام از قبیله ای به همین نام دارد که ادعا میشود از ناحیه ی جلیل در اسرائیل به این کوهستان آمده اند و ازاینرو جبل عامل را به نام جبال جلیل نیز شناخته اند. جلیل محل فعالیت عیسی مسیح است و ممکن است کارملی ها در قالب عاملی ها بنینگذاران مسیحیت یهودی تبار و باعث عرفانی تر بودن مسیحیت نسبت به تشرع یهودی نیز باشند. "جلیل" به معنی دایره و مخفف "جلجل" یا "گلگال" است که لغت circle به معنی دایره از آن می آید و خود انتساب به kirke/circe/ceres به معنی الهه ی زمین را نشان میدهد که گردیش آن را به صورت circus باز به معنی دایره و حلقه درآورده است. یعنی اتفاق مسیح به عنوان یک خدای خورشیدی، در زمین به طور کلی می افتد و کریسمس یا تولد مسیح، همان طلوع خورشید از زمین تاریک است.
گادفری هگینز، به وجود افسانه ها و آیین های مشابه کریمس در اقصی نقاط دنیا اشاره میکند و آنها را به یهودی های حصایی نسبت میدهد که در مصر و ایران و دیگر کشورها مرتبا افسانه های مذهب خود را به زبان مذاهب بومیان درمی آوردند و دو مذهب را با هم ترکیب میکردند. به نوشته ی هگینز، حصائیان، خود را پیروان الیاس میشمردند و از این جهت، تقریبا با کارملی ها در ارتباط تنگاتنگند چون کارملی ها یهودی های مسیحی مآبی بودند که الیاس را مسیح میشمردند. هگینز، تفسیر آنها از مسیح را به خورشیدپرستی نزدیک میبیند و تولد خداوند خورشیدی از دوشیزه را تولد خورشید از زمین ارزیابی میکند که زمین دراینجا دقیقا همان الهه سرس است که در یونانی بیشتر به دمتر مشهور است. در ساموتراس، آیین های سرس، آمیخته به آتش پرستی بودند، چون آتش، عنصر خورشید بود و خورشید و زمین هر دو "کورش" در کلدانی به معنی خدا نامیده میشده اند. به همین ترتیب، نام ceres از همین ریشه، با cearas به معنی آتش مرتبط است. نام "کرسور" خدای صنعتگر فنیقی در روایات سانخونیاتون، که با هفستوس یونانی تطبیق میشد، به معنی کارکننده با آتش به نظر میرسد. او معادل "صدیق" یا "صادق" استاد کابیری ها و از این جهت در مقام دمیورگ یا خالق فنیقی بود که صنعتگریش با خلقت خدا در زمین برابر میشد. نام کابیری از ریشه ی "کبیر" به معنی بزرگ است. کابیری ها هفت نفر بودند که با استادشان صدیق هشت تا میشدند. ازاینرو لغت "ثمن" به معنی هشت، همخانواده با "اسمون" به معنی آسمان است که خلقت از آن فرود می آید و "علیم" خداوند آسمان "ثامن" یعنی هشتم لقب میگیرد. این کلمه همچنین مرتبط با لغت "زمان" به معنی وقت است که فقط در جهان فیزیکی ای از جنس زمین ما معنی دارد. کابیری ها صنعت را در جهان گستردند و افسانه هایشان با نظریه ی conon درباره ی یک امپراطوری فنیقی در آسیا که در مصر شعبه زد و بعد -همانطورکه افسانه ی سفر کادموس فنیقی به یونان نشان میدهد- تمدن اروپا را پدید آورد، مرتبط است. آتش درون کوره ی صنعتگران، یادآور آتش خورشیدی در رحم مادر-زمین بنا بر آیین ساموتراسی است. استرابون نوشته است که در بریتانیا آیین سرس شبیه ساموتراس برگزار میشد. درست به مانند رابطه ی سرس و سیراس، در ایرلند هم لغت daghdae را داریم که هم نام الهه ای است و هم به معنی آتش است. فیبر توجه کرده است که در افسانه های ایرلندی، از زرتشت صحبت شده است و در سنت زرتشتی، مادر زرتشت، دغدو نام دارد، نامی که کاملا قابل تطبیق با داغدائه ی ایرلندی است. زرتشتیان به پرستش آتش معروف بودند و در ایرلند، پرستش آتش تحت عنوان AESIR رواج داشت. AESIR در اتروسکی به معنی خدا است و بیشتر برای خدای جنگ به کار میرفته است. فستیوال این خدا در ماه مارس در ابتدای بهار برگزار میشده که متعلق به مریخ سیاره ی خدای جنگ است. ماه مربوطه (فروردین ماه) در عراق "آدار" و در سوریه "اودار" نامیده میشده که هر دو لغت مرتبط با "آذر" به معنی آتشند و AESIR نیز تلفظ دیگری از همین لغت است. زرتشتیان برای آتش، معمولا از لغت "آذر" استفاده میکنند. مستر هاید به مراسم آتش افروزی پاییزی "گبرهای هند" یعنی زرتشتیان اشاره کرده و نوشته است که ممکن است سال نو پاییزی یهودی ها یعنی "رش ها شنه" (رأس السنه) نتیجه ی حکومت امت زرتشت یعنی مادها و پارس ها بر یهود بنا بر تورات باشد. خدای یهود نیز بر موسی در هیبت آتش ظاهر شد و یک سنت آتش پرستی یهودی وجود داشته که تفاوت چندانی با آتش پرستی زرتشتی ندارد. جالب این که مراسم آتش یاد شده در ماه آبان برگزار میشود که معادل سامهاین یا آغاز زمستان ایرلندی است. این آیین که با بدترین خدای ایرلندی موسوم به سامهان معروف به سزیل (شیطان) مرتبط است، با بازی لغوی اسم این خدا بین لغات سامی "سمس" (خورشید) و "سمان" (آسمان) جالب تر میشود. دین شناسان اروپایی بر آن بوده اند که این فستیوال، در اصل، آغاز پاییز کلتی است و به این خاطر در برج عقرب برگزار میشود که بازمانده ی زمانی تصور میشود که بهار در هنگام ورود خورشید به برج ثور (ورزاو)، و پاییز در هنگام ورود خورشید به برج عقرب (کژدم) رقم میخورند و جشنواره ی "می پول" که الان در اردیبهشت برگزار میشود نیز یادگار زمانی است که بهار در موقع ورود خورشید به برج ثور (اردیبشت یا می کنونی) آغاز میشده است. در این دوران، خدا به شکل صورت فلکی آغاز سال یعنی گاو درمی آمده است و موسی که بت گوساله ی سامری را میشکند کنایه از نابودی سنت های این دوران توسط یهودیت است. تمثال میترا در حال کشتن ورزاو نیز چنین مضمونی دارد. در یک نگاره ی میترایی که در قرن 18 در اکسفورد وجود داشته است، تصویر نوزادی دیده میشد که در آغوش مادرش است. استاکنر معتقد بود این نوزاد، میترای تازه متولد شده است. تمثال مربوطه را بیشتر برای مریم مقدس و مسیح نوزاد به کار میبرند. میترا یک خدای خورشیدی است و آیین های میترا در غار برگزار میشدند که مابه ازای رحم مادر-زمین در کوه است. بنابراین بریتانیا یکی از حلقه های وسطای طبیعت پرستی کلدانی و مسیحیت را نشان میدهد. اگوستین و دیگر مروجان نخستین مسیحیت در بریتانیا از کولدی ها یا یهودیان کلدانی مآب دانسته شده اند و هگینز معتقد است اینان همان کارملی ها و حصایی ها هستند. هگینز، پرتش "هرکول مگوسان" HERCULI MAGUSANO در هلند را بازمانده ی کیش اینان میشمرد چون مروجان این کیش، فنیقی های دوری یا دوریان از شهر "دورا" در حوالی کوه کارمل در سوریه خوانده شده اند. هرکول مزبور، همان هرکول بنا کننده ی ستون های طنجه در مراکش و معادل ملقارت یا هرکول صور است که نماینده ی ورود فنیقی های تجارت پیشه شامل عبرانیان مروج یهودیت از شمال افریقا و از طریق شبه جزیره ی ایبری به اروپا است.:
“THE CELTIC DRUIDS”: GODFREY HIGGINS: HUNTER PRESS: 1829: P149-184
گادفری هگینز در جای دیگری مینویسد که در ادبیات فراماسون ها بعضا تراپوتای کارملی، ریشه ی مذهب حصایی در یهودیت و از طریق آن فراماسونری عنوان میشود و کارملی ها از عمده ترین واسطه های دخول عقاید کلدانی به یهودیت بوده اند و آن را میراث خود از سفر ابراهیم از کلده به کنعان میشمردند. "یائو" بعل کارمل یک خدای خورشیدی و برابر با YI لقب آپولو بود درحالیکه کارمل در پای کوهستان لبنان (جبل لبنان) قرار داشت که کوه های ماه شناخته میشدند. بنابراین ظهور خدای خورشیدی در پای این کوهستان، چیزی شبیه به تولد عیسی مسیح خدای خورشیدی مسیحیت از الهه ی ماه است. ماه خدایی دوجنسه بود و معمولا مردانگی و زنانگیش به ترتیب به قسمت های روشن و تاریکش نسبت داده میشدند. تجلی نور خورشید در ماه تاریک، او را در مقام یک الهه به خورشید بعدی حامله میکرد. این همان تجلی ازیریس یا خورشید مقتول (در غروب) در ایزیس الهه ی ماه برای از نو متولد شدن به صورت هورس است. ازیریس نیز در قالب زمینیش به ورزاوی به نام آپیس تجسد می یافت. پلوتارخ از قول فیلارخوس نوشته است که پرستش ازیریس و آپیس را باخوس از ایندوس یا هند به مصر آورد. در معابد دایانا الهه ی ماه لاتین، فستیوالی مخصوص باخوس برگزار میشد که در آن باخوس به شکل مردی با شاخ های گاو نشان داده میشد. باخوس یا بغ به معنی خدا، لقب دیونیسوس یکی از نسخه های آدونیس خدای طبیعت سوریه است که با یائوی کارمل و کریشنای هندوستان تطبیق میشود. دیونیسوس معروف به بروموس نیز بود، عنوانی که یادآور نام برهما خدای خالق هندوان است. دیونیسوس، خدای کوهی به نام نسا بوده که محلش را گاهی در هند و بیشتر در عربستان تعیین کرده اند. او در مقام یائو قابل تبدیل به یهوه خدای کوه سینا است که موسی را مامور تاسیس مذهب یهود نمود. یهوه با جووه یا جوویس خدای اتروسک ها و لاتینی ها تطبیق میشود که بیشتر به نام ژوپیتر شناخته میشود و نسخه ی یونانیش زئوس خدای کوه المپ است. همچنین یهوه در قامت خدای اورجی و جادوگری با سابازیوس از فرم های جنون آمیز دیونیسوس قابل تطبیق است و نام سابازیوس نیز تلفظ دیگری از صبایوت لقب یهوه است. منظور مسیحیت از یائو/یهوه در مقام خدای خورشیدی، در ادبیات باسیلیدی ها که روی تطبیق مسیح با خورشید بیشتر مانوور داده اند روشن میشود: خورشید از زمان تولدش در آغاز زمستان و در طول سال، بسته به چهار فصل، چهار شخصیت می یابد که به ترتیب عبارتند از: پلوتو (زمستان)، ژوپیتر (بهار)، سول (تابستان) و یائو (پاییز). نسخه ی پاییزی یا یائو با رخ دادن "رش ها شنه" یا آغاز سال مذهبی یهود در پاییز قابل جمع آمدن است. اما تولد خورشید در زمستان و بعد از 9ماه آبستنی مادرش، نشان میدهد که خدا باید در آغاز بهار وارد رحم الهه شده باشد. جمع آمدن این عقیده با تمثیل ورزاو باعث اعتقاد به آغاز جهان در بیش از 6هزار سال پیش و در آغاز عصر ثور شده است؛ زمانی که خورشید در اعتدال بهاری وارد برج ثور یا ورزاو میشد که به یونانی TAURUS نامیده میشود. موکل این برج، سیاره ی زهره است که نسخه ی رومیش ونوس نامیده میشود. نام VENUS با WEN در کلتی به معنی زن در ارتباط است و کل جنس زن را به اندازه ی حوای ام البشر در ونوس جمع آورده است. ونوس به صورت رسمی، الهه ای شهوتجو در نظر گرفته میشود. با این حال هگینز در اسنادی از کارملی ها که در دوبلین به دست آورد، متوجه شد که آنها به الهه ی دوشیزه ای به نام "استلا د ماریس" یعنی ستاره ی دریایی اعتقاد دارند که دقیقا لقب سیاره ی زهره است و اشاره به تولد ونوس از دریا در اعتقادات رومی ها دارد. نام استلا د ماریس در مقام یک دوشیزه همچنین یادآور نام ماری یا مریم دوشیزه، مادر عیسی مسیح است. البته همه در باکره زاد بودن عیسی موافق نیستند و یهودی ها او را حرامزاده میشمرند. کتاب تولدوت یشوع از یک نظرگاه یهودی، عیسی را فرزند نامشروع سربازی رومی به نام پاندیرا میخواند و او را جسوس بن پاندیرا مینامد. درباره ی این اتهام، هگینز یادآوری میکند که اپیفانیوس، کلئوفاس برادر یوسف (شوهر مادر عیسی) را پسر جیمز/یعقوب ملقب به پاندر (پلنگ) خوانده است. پلنگ، جانور دیونیسوس است. بنابراین عیسی همزمان هم پسر پاندیرا است، هم پسر یوسف است و هم پسر یهوه است؛ چون هر سه ی آنها برابر با دیونیسوس میباشند و انسان شدن یهوه در قالب عیسی، همان انسان شکل شدن دیونیسوس است. در مقابل، مقدس بودن مریم همزمان در مقام های دوشیزه و مادر، به ارتباطش با فرم های پاستوریزه ی الهه ی زهره برمیگردد که در لاتین، "آلما ونوس" یعنی مادر-ونوس نامیده میشده اند. لغت "آلما" (علمه) -به صورت تحت اللفظی به معنی الهه یا زن مقدس- هم در معنی مادر به کار میرفته است و هم در معنی دوشیزه. در بین لاتینی های ماقبل مسیحیت، هیچ الهه ای به اندازه ی کوبله الهه ی زمین در آسیای صغیر، در مقام "مادر" برجسته نشده بود و او را "ماگنا ماتر" یا مادر کبیر میخواندند. کوبله معروف به SURIA یعنی ملکه بود و ظاهرا دی سیریای لوسیان –به معنی الهه ی سوریه- نیز همو است اگر تبدیل آسان SURIA به SYRIA را بپذیریم. در این صورت، کوبله صاحب سیریا استرنه اولین معبد مقدس رم خواهد بود و کلیسای کاتولیک رم به عنوان مادر مردم و جایگزین مریم مقدس را باید شکل بازسازی شده ی آن در نظر گرفت. لغت "ماریا" با لغت "مریه" نیز مرتبط است که همزمان هم به معنی گاو ماده و هم به معنی کبوتر وحشی است. کبوتر نماد کلیسای رم و روح القدس است و گاو ماده هم ونوس در مقام الهه ی برج ثور (ورزاو) است. نام ماریا با افتادن "ر" وسط، تبدیل به "مایا" شده است که موکل ماه "می" MAYمعادل لاتین برج ثور رسمی (اردیبهشت ماه) است. مایا مادر هرمس یا مرکوری خدای عطارد است که دانش را به مردم داده است. به طرز جالبی، در هند، مایا نام مادر گئوتمه بودا است که معمولا منظور از لغت بودا همین گئوتمه در نظر گرفته میشود. ولی "بودا" در هند، نام خدای عطارد و مابه ازای دقیق مرکوری نیز هست. عجیب این که مایا در هند معمولا الهه ی توهم است و توهم را هندوان مایا مینامند. در برابرنهادی مشابه، ممکن است "مانیا" به معنی جنون، با توجه به تبدیل آسان "ر" و "ن" به هم، تلفظ دیگری از "ماریا" در نظر گرفته شده باشد و البته توجه داریم که لغت مانیا را به "مون" به معنی ماه نسبت میدهند.:
ANACALYPSIS: GODFREY HIGGINS: V1: BOOK6: CHAP2-4
تولد خدای دانش از الهه ای که عامل بی خردی است، مسلما با زمینی شدن نژاد بشر بعد از گناه اولیه ی آدم به وسوسه ی حوا مرتبط است. در اساطیر یونانی، مابه ازای داستان آدم و حوا، قصه ی پاندورا است. بر اساس این قصه، نخستین انسان ها همه مرد و با هم متحد بودند و زئوس برای این که اتحاد آنها را بشکند، زنی به نام پاندورا را ساخت و با یک جعبه به میان مردان فرستاد به این شرط که هیچ وقت در جعبه را باز نکند. ولی یک روز پاندورا در غیاب شوهرش اپی مته، در جعبه را باز کرد و حشراتی موذی از درون جعبه بیرون آمدند که تمام انسانها را گزیدند و تخم انواع شرارت ها از دروغ گرفته تا خیانت را بین انسانها کاشتند و اتحاد آنها را از بین بردند. این داستان ظاهرا با یکی از قصه های عامیانه ی کم اهمیت و بدون پایان ایرلندی مرتبط است. بر اساس این داستان، در شب سامهاین، مردی، سبد بسته ای را به زنی میدهد و از او میخواهد آن را تا جایی حمل کند. زن سبد را میگیرد و در مسیر، از سنگینی آن در عجب میشود و کنجکاو میشود که ببیند در سبد چیست. پس در سبد را باز میکند. در این هنگام، پیرمردی کوتوله با زشت ترین قیافه ای که زن در عمرش دیده بود از سبد خارج میشود و میگریزد. اگرچه این فقط یک قصه ی شب ترسناک معمولی برای القای فکر وجود اجنه تلقی میشده است ولی وقوعش در شب سامهاین مهم است. چون این شب که معادل آغاز زمستان کلتی است، زمان بازشدن درهای دنیای دیگر به روی زمین و ورود اجنه ی شرور و شیاطین و جادوگران به دنیای ما است و میتوان آنها را با عوامل شر در داستان پاندورا مقایسه کرد. یعنی پیرمرد کوتوله روح تمام عوامل شر و معادل شیطان رجیم است. سامهاین همان جشنی است که امروزه و تحت عنوان هالووین، توسط امریکایی ها به تمام دنیا صادر شده است و در جاهایی که شدت و حدت دارد، کودکان در لباس اجنه و سبد به دست جلو در خانه ها میروند تا شکلات و شیرینی تحویل بگیرند.
در اوایل قرن بیستم، جان اونیل، قصه ی پیرمرد کوتوله ی سبد سامهاین را با سبدهای شکلات و شیرینی این شب به هم آمیخت و بر اساس سنت مسیحی درباره ی خدایی به نام عیسی مسیح که خود را به خوراکی ها تشبیه میکند و توسط مردم خورده میشود، رد هر دو را در خدایان و قهرمانان افسانه ای درآمده از توی سبد و صندوق یافت. اولینشان قطعا اولین امپراطور تاریخ یعنی سارگون اکدی است که در نوزادی در درون سبدی نهاده و در رودخانه رها شد ولی به خواست عیشتار الهه ی زهره، سبد به باغ قصر شاهی رسید که تقدیر بر این بود که بعدا سارگون شاه این قصر شود. پوزانیاس داستان مشابهی درباره ی دیونیسوس نقل میکند. او در دوران به قدرت رسیدن کادموس فنیقی در یونان، از زنای زئوس شاه خدایان با زنی زمینی به نام سمله به دنیا آمد. کادموس دستور داد مادر و نوزادش را به سزای فعل حرام رخ داده، در سبدی بیندازند و در دریا رها کنند. آب دریا سبد را به ساحل دیگری رساند و مردم با باز کردن آن، سمله ی مرده را در کنار نوزاد زنده اش یافتند و این نوزاد درآنجا رشد کرد و بعدا تبدیل به خدای شراب یعنی دیونیسوس باخوس شد. پرسئوس و مادرش دانائه نیز به دنبال تولد پرسئوس از زنای زئوس با دانائه، در صندوقی روی سطح آب دریا رها شدند و در آن سوی دریا به قصر شاهی رسیدند که بعدا با پرسئوس دشمن شد. در مورد موسی –بنیانگذار یهودیت- که او هم روی سطح آب رها شد و به قصر شاهی که بعدا دشمنش شد رسید و درآنجا پرورش یافت، ابزار مربوطه را هم صندوق خوانده اند و هم سبد که در مورد گزینه ی صندوق، ارتباطش با صندوق عهد که محل زندگی یهوه خدای یهود بود دور از نظر نیست. در زبان یونانی، کیسته هم به معنی صندوق و هم به معنی سبد است. در آسیای صغیر، سکه ها را کیستوفوروئی مینامیدند چون بر رویشان تصویر یک سبد برج مانند با ماری در کنار آن بود و این سبد نماد دیونیسوس بود. کیستوفوروئی در 12 شهر رواج داشتند که 11تایشان را میشناسیم: افسوس، ازمیر، پرگاموس، تیاتیرا، سارد، لائودیسه، آدرامیتیوم، نسا NYSSA (انطاکیه)، ترالیس (انطاکیه)، پاریوم، و فامیه. بنابراین این 12 شهر تقریبا مابه ازای مکان های 12 کلیسای مادر در مسیحیت به حساب می آیند. کیسته ی تصویر شده ی روی آنها نیز میتواند نشانه ای از اسرار جویی مسیحیت بخصوص در ابعاد سیاسی به واسطه ی دیونیسیسم و پرورش فراماسونری با اصرار بر رازداری مذهبی-سیاسی در دل مسیحیت از این معبر باشد. چون کیسته ی دیونیسوس، نماد سبدی از اسرار الهی است که عوام، حق دانستن آن را ندارند. در بین عوام مذهب دیونیسوس، این سبد با سبدی پر از شیرینی هایی به شکل قلب عوض میشود. این شیرینی ها جانشینان قلب زاگرئوس یا دیونیسوس اول هستند که تنها چیزی بود که از جسد او بعد از تکه تکه شدن به دست تیتان ها باقی ماند. زئوس، این قلب را خورد و در اثر جادوی آن، دیونیسوس را بعد از رابطه ی جنسی با سمله مجددا به دنیا آورد. تکه تکه شدن خدا توسط اشرار و از نو متولد شدنش را در داستان ازیریس نیز داریم. ازیریس شاه مصر نیز پس از مقتول شدن توسط برادرش سیت، در صندوقی چوبی روی آب رود نیل رها شد و به دنیا آمدن دوباره اش به صورت هورس منوط به کشف جسد توسط همسرش ایزیس بود. برج مانند بودن سبد دیونیسوس در طرح کیستوفوروئی نشانه ی خانه ی سلطنتی بودن آن است. آن را میتوان با جام های اساطیری شاهان ازجمله جام مقدس مسیح هم جابجا کرد، چون سبد را در یونانی CUPA و در اسلاوی KUPA میخوانند که مرتبط با CUP به معنی جام است. در اساطیر یونانی، نمونه ی تمام قد یک جام ایزدی، جام مسی کرزوس شاه لودیه است که روی آن، تصاویر صور فلکی به نشانه ی آسمانی بودنش درج شده است. کرزوس، گنج های بی نظیری داشت و اونیل او را شکل انسانی شده ی یک خدای گنج ها بازشناسی کرد. جام مزبور را پریاندروس برایش فرستاد. پریاندروس، خالق کلوسوس یا مجسمه ی غولپیکر هلیوس خدای خورشید در جزیره ی رودس بود که یکی از عجایب هفتگانه خوانده میشد. بنا به روایتی ضبط شده توسط تئوفراستوس، تمام هفت بنای ذکر شده در عجایب هفتگانه که از آنها امروز فقط اهرام ثلاثه ی مصر باقی مانده است، توسط پریاندروس و با ورد جادویی او سر جایشان قرار گرفته بودند. بنابراین تمام آنها مثل جام کرزوس، در جایگاه سبد برج مانند دیونیسوس و معادل خانه ی خدا بودند. برج برای شاه مابه ازای کوهی است که خانه ی خدا است و در اساطیر یونانی، این کوه، معمولا الیمپوس محل اقامت زئوس است. کوه مزبور، جانشین کوه کیهانی یا درخت کیهانی در محل ستاره ی قطبی است چون ستاره ی قطبی، تنها ستاره ی ثابت آسمان و ازاینرو محل وصل شدن زمین و آسمان تلقی میشده است. ستاره ی قطبی در صورت فلکی دب اصغر قرار داشت که پسر دب اکبر موکل قطب شمال است و عجایب هفتگانه با هفت ستاره ی مشهود دب اکبر قابل تطبیقند. گاهی به جای کوه یا درخت، اطلس غول را قرار میدهند که کره ی آسمانی را روی دوش گرفته است و کلوسوس در هیبت مردی غولپیکر و ایزدی، مابه ازایی برای اطلس است. هرکول قهرمان هم نسخه ای از اطلس به نظر میرسد، چون یک بار به جای اطلس، کره ی آسمانی را روی دوش گرفته است. هرکول هم مانند دیونیسوس و پرسئوس، فرزند حرامزاده ی زئوس و مورد نفرت هرا همسر زئوس بود. هرکول در نوزادی در سبدش مورد حمله ی دو مار قرار گرفت که هرا برای کشتنش فرستاده بود، ولی هرکول نوزاد آنقدر قوی بود که مارها را خفه کرد. این صحنه احتمالا در زندگینامه ی نسخه ی دیگری از خدای کوه کیهانی یعنی ارکتونیوس تکرار شده است. این بار، مابه ازای کوه کیهانی، اکروپولیس آتن است و مابه ازای خدایش ارکتونیوس/ارختونیوس اولین شاه آتن. ارکتونیوس از تجاوز هفستوس خدای آهنگری به آتنا الهه ی عقل به دنیا آمد. آتنا او را در سبدی گذاشت و در دامنه ی اکروپولیس رها کرد. یک بار دو مار در اطراف سبد دیده شدند ولی ظاهرا موفق به ورود به آن نشدند. اینها مابه ازای مارهای هجوم برنده به هرکول هستند. شاید هم آنها مار-خدایانی بودند که تاثیراتی بر نوزاد نهادند. چون وقتی نوزاد از توی سبد بیرون آمد، بالاتنه ی آدم و پایین تنه ی مار داشت. به روایتی دیگر، او فرزند دمتر الهه ی زمین بود و مانند یک گیاه از زمین رشد کرد و ازاینرو نامش از ارکت به معنی رشد کردن می آید. پایین تنه ی مارمانندش هم مابه ازایی برای ساقه ی گیاه است. به هر حال، مارنما بودن ارکتونیوس، با تصویر مار در کنار سبد دیونیسوس بر سکه های کیستوفوروئی جور درمی آید. ارکتونیوس موجود دانشمندی بود و اختراعات زیادی برای استفاده ی مردم کرد که مهمترینشان خیش کشاورزی بود. ازاینرو او مابه ازای هرمس خدای دانش هم به شمار میرود و نامش ترکیبی از لغات اریونیوس و کتونیوس هستند که هر دو القاب هرمسند. در مورد کتونیوس میدانیم که مونث آن کتونیا عنوان دمتر الهه ی زمین است. این کلمه از ریشه ی KATA به معنی کندن است و کندن زمین برای کشاورزی را به ذهن متبادر میکند. اتفاقا دمتر صاحب یک درخت مقدس بود که قطع شد و مابه ازایی برای درخت کیهانی است. اگر ارکتونیوس به عنوان فرزند دمتر با یک شاخه از درخت کیهانی جابجا شود، جانشینی عصای سلطنتی با درخت کیهانی را به ذهن متبادر میکند. هرمس هم چنین عصایی دارد و ازقضا روح این عصا موسوم به کادوسئوس از دو مار پیچیده به دور آن پدید می آید که میتوان گفت همان دو مار شکل دهنده به ارکتونیوسند و چون با جمع شدن در وحدت هرمس، هویت خود را از دست میدهند، به طور صوری میمیرند و به همین دلیل توسط دیگر مابه ازای ارکتونیوس یعنی هرکول به قتل میرسند. هفستوس آهنگر که به عنوان پدر ارکتونیوس جای زئوس پدر قهرمان های حرامزاده ی دیگر را گرفته است، از طریق ریشه ی مصریش به خدای قدرقدرت متصل میشود. هفستوس در ریشه پتاح خدای خالق مصری است که خلقتش به آهنگری تشبیه میشود. او دمیورگ و در این مقام برابر با یهوه خالق جهان از دید یهود است. همانطورکه عمود جهان در تاریک ترین نقطه ی زمین شناخته شده یعنی قطب شمال قرار دارد، فرزند حرامزاده ی رسمی یهوه یعنی عیسی مسیح هم در آغاز زمستان متولد میشود که در تقویم رسمی کلیسا، به تاریک ترین زمان ممکن یعنی درازترین شب سال در انقلاب زمستانی -25 دسامبر در محاسبه ی کلیسا- جابجا میشود. این همان کریسمس است و باز ما اینجا سبدهای حاوی شکلات و شیرینی را در دست بابا نوئلی که از قطب شمال می آید می یابیم. در ادبیات مسیحی اروپا، مرتبا تصویر زنی که در سرمای زمستان یا کوهستان، نوزاد حرامزاده ای را در سبدی حمل میکند و در جایی رها میکند و آن بچه ی حرامزاده تبدیل به قهرمانی تاثیرگذار میشود تکرار میگردد. تمام این قهرمان های حرامزاده جانشینان مسیحند اگرچه برخلاف خود عیسی، پدران بیولوژیک انسانی دارند. علت این است که آنها در جایی که دیونیسوس داخل سبد در حال تبدیل به عیسی ابن مریم بود گیر کرده اند. دراینجا یهوه برابر با سابازیوس نسخه ی شهوت پرست دیونیسوس باخوس است که انجام اعمال حرام جنسی در مناسک اورجیش، تقلید خلقت او هستند و نمادش یک ساتیر و یک مئناد در حال رقصیدن به دور سبد یک نوزاد است. ساتیر که یک نیم مرد-نیم بز است، مابه ازای شیاطین مسیحی و مئناد یا کاهنه ی دائم الخمر بی حیای دیونیسوس، نماد زن لاابالی است که به عمل حرام جنسی تن میدهد. سابازیوس/یهوه به واسطه ی اینها فرزندان حرامزاده ی ایزدیش را از فحشای انسان ها تولید میکند.:
“THE NIGHT OF THE GODS”: JOHN ONEIL: PART2: CHAP3
این بنیاد دوزخی، با تولد مسیح در تاریک ترین زمان سال و در مقام یک خدای خورشیدی نسبت مستقیم دارد. چون شب تاریک و قطب شمال معروف به شب های تاریک، هر دو جانشینان تاریکی جهان زیرین یا دوزخ هستند که معنایی کاملا اخلاقی یافته است. معمولا جهان مردگان در زیر زمین تلقی میشود چون زمانی که خورشید با غروب در افق وارد آن میشود تاریکی بر آسمان و زمین سیطره می یابد. اگر بنیاد گیتی به همراه کوه کیهانی در قطب شمال باشد، پس این تاریکی، وضع آغازین است و جرالد مسی، چنین تصوری را پشت عقاید مردمی که معتقد بوده اند قبل از وجود خورشید و ماه وجود داشته اند میبیند. او این مردم را «قطبی ها» مینامد و در مقابل «خورشیدی ها» قرار میدهد که عبرانیان یا ملت یهود هستند. در مورد اخیر، آتوم یا خورشید غروب مصری که ظاهرا خدای خورشیدی علاقه مند به جهان زیرین است، تبدیل به خورشیدی میشود که اولین بار از جهان زیرین خارج شد و در نام تبدیل به «آدم» اولین انسان میشود که نژاد انسان ها در عقاید یهودیان از او پدید آمد و یهودیان اصیل ترین فرزندان اویند. آتوم که صورت اصلی نامش توم است، همان "تماس" یا "تموز" خدای طبیعت و فصول و معادل آدونیس است. مطابق یک روایت عربی، فرعون زمان موسی، تموزی نام داشت. بنابراین روشن است که خورشید غروب کرده در جهان زیرین، با تموز مرده در ایام خزان سال تطبیق شده و در هر دو صورت به عنوان فرمانروای قلمرو مردگان تعیین شده است، همانطورکه ازیریس که خدایی خورشیدی است، به ریاست جهان مردگان میرسد و همزمان کهن الگوی فراعنه است. رع خدای کلی خورشید در مصر، بیشتر از همه ی خدایان خورشیدی با آتوم تطبیق شده است. رع، چشم پرنور آسمان است که چشم کم نور یا ماه را پدید می آورد. افسانه ای مصری میگوید که انسان ها از اشک های آتوم پدید آمدند و افسانه ای دیگر، ستارگان را انگل هایی که از چشم رع خارج شدند میشمرد. این دو اینطور با یکدیگر همپوشانی می یابند که انسان های زمینی مابه ازاهای ستارگان آسمان و دارای شخصیت هایی تحت تاثیر ستارگانند. جانوران هم نسخه های زمینی ارواح حیوانی ستارگان و صور فلکیند که در خدایان ایزدی تجلی می یابند و از طریق آنها انسانها واجد صفات حیوانات الهی –از تمساح سوبک گرفته تا گازورک خپری- میشوند. اگر تختگاه خدا در کوه کیهانی و نسخه ی اصلیش در قطب شمال باشد، خانه ی الهی در کوه خدا، دروازه ی رسوخ ستارگان الهی از بهشت آسمانی به قلمرو تاریکی در جهان زیرین است و قطب شمال تاریک است چون بیشتر تحت تاثیر تاریکی جهان زیرین قرار دارد. بنابراین ارواح اختری به سزای اعمالشان از طریق دروازه ی قطب شمال، به دوزخ عذاب آور جهان زیرین تبعید میشوند و این همان آمنتا یا قلمرو مردگان در جهان زیرین است. با این حال، گروهی از مردم با رد شدن از تونل هایی که پتاح از طریق آنها، آمنتا را به سرزمین های دور از کوه قطبی وصل کرده است، در سرزمین های دور جنوبی از زمین خارج شده و درصدد بازگشت به کاخ بهشتی در بالای کوه کیهانیند. جرالد مسی متوجه شده است که مابه ازای تمام شهرهای معروف مصر در آمنتا وجود دارد و قبط یا مصر اصلی، درواقع جهان مردگان است و این همان مصری است که موسی و قومش از آن میگریزند. ده بلای مصر به گزارش تورات، میتوانند مجازات انسان ها در جهنم را نمایش دهند. آمنتا به تعداد 12 صور فلکی دایره البروج خورشیدی، به 12 قسمت تقسیم میشده که با 12 قبیله ی بنی اسرائیل قابل تطبیقند. بنی اسرائیل فرزندان یعقوب و در مصر، تحت حکومت یوسف یودند. یعقوب-ایل و یوسف-ایل، دو خدای مورد پرستش در شمال سوریه و نام های هر دو تحریفی از یهوه هستند که با ال یا ایل، خدای کنعانی تطبیق شده است. سرخپوستان لنی لنیپ در امریکا نیز معتقدند که از جهان زیر زمین وارد جهان ما شده اند و راهنمایشان در این سفر، یک گرگ بوده است. این گرگ، مسلما به عنوان فامیل شغال مصری، با آنوبیس خدای شغال سر جهان زیرین در دین مصریان مرتبط است که راهنمای ارواح مردگان در سفر به جهان دیگر است. گریز قوم از جهان مردگان، همتای خروج خورشید از جهان زیر زمین است. همانطورکه خورشید از شرق بیرون می آید، دروازه ی این خروج میتواند شرق در برابر غرب باشد و همانطورکه روزهای طولانی تر جنوب در مقابل شب های طولانی تر شمال قرار میگیرند، دروازه ی این خروج میتواند جنوبی باشد که قوم از آن به سمت شمال حرکت میکنند. نبردهای مصر شمالی با مصر جنوبی، استعاره ای از نبردهای نیروهای تاریکی قطب شمال با نیروهای روشنایی جنوب گرم هستند. معمولا نیروهای جبهه ی روشنایی، ارتش هورس هستند که به جنگ نیروهای تاریکی به رهبری سوت میرود. هورس، خورشید تابان است و لشکرکشیش علیه جبهه ی تاریکی، در حکم لشکرکشی موسی و یوشع علیه کنعانی ها یا نسل قبلی حکام زمین است که از مصر در جنوب به سمت کنعان در شمال حرکت میکنند. نمادهای حیوانی هورس، شاهین و عقابند که عقاب زئوس را به یاد می آورند که اتفاقا او هم مثل هورس، در ابتدای جوانی، به جنگ تیتان ها یا حاکم قبلی زمین رفت. البته هنوز هم باید رد ورود خورشید را بر اساس قانون طلوع، در شرق جست. از نظرگاه مصری، تااور به معنی شرق بزرگ، میتواند "اور کسدیم" باشد که ابراهیم از آن به سمت غرب حرکت کرد. کسدیم را کلدانیان معنی میکنند. اما با توجه به این که اور به معنی شرق با اور به معنی شهر یا سرزمین جابجا شده است، ظاهرا معنی شرق به کسدیم منتتقل شده است. پس "کسدیم" میتواند با لغات "کاظم" و "قدیم" به معنی شرق مرتبط باشد و اور کسدیم باید به سرزمین شرقی یعنی قلمرو خورشید معنی گردد. با این حال، حرکت خورشید از دل شب آغاز شده و در این هنگام، ماه است که چراغ خورشید را روشن نگه داشته است. یهوه خدای حامی موسی همان جهوتی یا تحوت خدای روشنایی ماه است که رع، او را حامی گناهکاران میخواند. تحوت، درواقع همان نور آتوم یا خورشید غروب است که در تاریکی ماه طنین افکن میشود و ذره های نور را در جهان زیرین گرد خود جمع میکند و در مقام آتوم، او برابر با آتوم-آیو یا آتوم به شکل الاغ است که یکی از تجسم های یائو و بنابراین یهوه است و همان الاغی است که یهوه به شکل او درآمد تا در زمان سرگردانی بنی اسرائیل در صحرا آنها را به آب راهنمایی کند و بهانه ی توجیه ارتباط جدانشدنی خدای یهود از الاغ شد. در کتاب امنتا یا کتاب هادس، جسد ازیریس مومیایی شده، آتوم و روح او "یو" نامیده میشود که این دومی نیز همان یائو یا یهوه است. "یو" در زبان قبطی به معنی الاغ است. در افسانه ی آمنتا، رهبر مهاجرت و تجسم آتوم، شو است که مردم را به سمت کوهستانی که شیرها در آن استراحت میکنند راهنمایی میکند. خود شو نیز به مانند آتوم و البته یهوه تجسم ایزدی معمولش شیر است. خواهرش تفنوت نیز گاها با سخمت الهه ی شیر شکل خشم تطبیق میشود. تفنوت همچنین با مآت یا "ما" الهه ی حقیقت تطبیق میشود. ترکیب شو و ما، "ما-شو" نامیده میشود که یکی از نام های راهبر به نام گرفتن رهبری مهاجرت بنی اسرائیل به موسی است. موسی و خواهرش ماریای جادوگر، شو و تفنوت را نشان میدهند. جالب است که سوئیداس، قانونگزار بزرگ یهود را زنی به نام "موسو" MUSU خوانده است که ظاهرا این بار، ماشو به طرف زنانه ی خود غلتیده است. ماسو میتواند ریشه ی مسیح نیز باشد و مسیح یشوع یعنی منجی نامیده میشود که فقط در تلفظ با یوشع قهرمان جنگی سفر خروج فرق دارد. یوشع پسر نون خوانده شده است که همان نو یا آب های بی نظمی است و در مقام منجی، با هورس تطبیق میشود: ازیریس یا خورشید مرده که به جادوی تحوت، از ایزیس یا ماه متولد شد. نام تحوت با نامجای دیگر دوزخ یعنی توات به معنی تحت یا زیر مربوط است. ممکن است نام توآته دانان افسانه های ایرلندی یعنی ملتی اساطیری که در نبردی شبیه نبرد بنی اسرائیل با کنعانیان، بریتانیا را تصرف کردند با توآت مرتبط باشد. "دانان" در این اسم، اشاره به دانو الهه ی ایرلندی و مادر اساطیری تواته دانان دارد. دانو میتواند "تا نو" یعنی نوی بزرگ معنی شود و نو یا نون، آب های بی نظمی را نماینده است. تواته دانان با گذر از دریا به بریتانیا یا کنعان ایرلندی وارد شدند و بریتانیا به عنوان مجمع الجزایری محاط در اقیانوس، جانشین خشکی های زمین است. جرالدوس در توپوگرافیاهیبرنیا به روایتی اشاره کرده است که بر اساس آن، توآته دانان ارواحی بودند که از آسمان به زمین تبعید شدند. این پیدایش اجنه از فرشتگان هبوط کرده به زمین را به یاد می آورد. در اساطیر ایرلندی، مرز بین اجنه و ارواح مردگان گم است. بنابراین یک میانجی جغرافیایی در جهان زیرین هنوز از نظر دور نیست. سفر انسان ها به بریتانیا از سمت فرانسه در اروپای قاره ای، خود، بومی سازی افسانه های آنجا را مشخص میکند. در خاطرات ژولیوس سزار آمده است که گاول های فرانسه خود را از نسل دیس پاتر میدانند. دیس پاتر که همان پلوتو یا هادس فرمانروای جهان مردگان است، ازیریس کهن الگوی فراعنه ی مصر را به یاد می آورد که به فرمانروایی جهان مردگان رسیده بود. اتفاقا اروپای گالیک توسط دریا از مراکش در افریقا جدا میشود و در مراکش، صحرایی به نام توات وجود دارد. پس یک مصر اساطیری دیگر اینجا ظهور میکند تا عبری ها به همراه یهودیت از جهنم آن وارد شبه جزیره ی ایبری و بقیه ی اروپا شوند. به نظر مسی، تمام این پیوندها ایدئولوژیک و ناجغرافیاییند و به اسطوره سازی باستانیان از روی صور فلکی وابسته اند ولی یهود آن را به شکل تاریخ خودشان مصادره کرده اند. در منابع قدیمی یهود در هاگادوت و تلمود و کابالا نشانه های زیادی هست که نشان میدهد بسیاری از یهودیان قدیم، این افسانه ها را تمثیلی میشمردند ولی از طرف دیگر، روشن است که کسانی که اسفار پیدایش و خروج و داستان یوشع را خلق کردند، عمدا قصد تاریخی نمایی این داستان ها را داشته اند. مسی، معتقد است بدترین بلایی که بر سر آشورشناسی و مصرشناسی آمد این بود که باستانشناسی در این دو رشته، از همان ابتدا در خدمت اثبات داستان های کتاب مقدس قرار گرفت و سعی اصلی بر این بوده که کشورها و شهرهای یادشده در تورات را در خاورمیانه کشف یا بومی سازی کنند درحالیکه مذاهب نجومی خاورمیانه به ندرت روی مرزبندی های جغرافیایی در زمین، حساسیت داشته اند.:
“THE SEED OF YISRAAL”: MALIK H. JABBAR: THECHRISTMYTH.COM
در این تصویرسازی، مردم برای بازگشت به بهشت، مرتبا راه های شرق به غرب و جنوب به شمال را طی میکنند. ابتدا در سفر از شرق به غرب، از کلده به کارمل، ازآنجا با گذر از سراسر شمال افریقا به مراکش، و بعد در سفر از جنوب به شمال، از مراکش به ایبری، از ایبری به فرانسه، و باز در سفر از شرق به غرب، از فرانسه به بریتانیا و ازآنجا به امریکای شمالی رفته اند. در یک نگاه کلی اگر غرب و شمال را با هم ترکیب کنیم و شمال غربی را محل دقیق قصری بهشتی در مرکز سرزمین مقدس تعیین کنیم، میبینیم که روی نقشه های جغرافیایی، شمال غربی دنیا را امریکای شمالی تعیین میکنند که مرکزش ایالات متحده ی امریکا است و نمادش عقاب سرسفید، مطمئنا نسخه ی بومی شده ی شاهین هورس و عقاب زئوس است. تمام این سفر جغرافیایی، از روی یک جغرافیای اسطوره ای گرته برداری شده که در آن، سفر به شمال و سفر به غرب، دو نسخه ی سفر به قلمروهای تاریک تر و پر شب تر، و ترکیبشان موید سفر در بیشترین تاریکی است، تاریکی ای که روبروی نور الهی قرار دارد و منظور این است که شما از یک سرزمین الهی و در احاطه ی قوانین ملکوتی برمیخیزید ولی بعد مرتبا به این قوانین ملکوتی پشت میکنید تا در سفری قهرمانانه، به محل حکومت خدا برسید و بی اذن خداوند، و بدون حرف شنوی از او، بهشتی را که فقط از طریق اعمال نیک و (پس از گذراندن دوران اعمال شاقه در جهان فیزیکی) پس از مرگ میتوان به دست آورد، در همین دنیا و به کمک قهرمانی های ضد خدایی خود صاحب شوید. اما شما هیچ وقت از صمیم قلب به چنین طرحی تن نمیدهید و کسی هم آن را به عیان به شما نمیگوید مگر کسی که بینهایت ابله به نظر میرسد و با ابله نماییش، عمدا هر گونه شک و تردید شما در مورد راهی که دنیا میرود را باطل میکند. پس شما با خیال راحت، فقط راهی را که همه میروند میروید و امیدوارید که کل آن، هیچ معنایی نداشته باشد و خودبخود پیش میرود. با این حال، تناقضی وجود دارد و آن این که همان کسانی که میگویند هیچ طرحی در این راهپیمایی وجود ندارد همه اش از هدف پیشرفت بشریت سخن میگویند و اصرار دارند که ما داریم مدام در علم و تکنولوژی پیشرفت میکنیم. حالا چه میشود اگر همانطورکه تا به حال فهمیدیم، خدای دانش ما که همان هرمس کارملی ها است، فرزند مایا یا توهم باشد؟ آیا علم در خدمت توهم قرار نمیگیرد؟
مایا یک مفهوم مرکزی در سلسله قوانین کارمایی هندوان است و توهم میسازد تا ارواحی که از جهانی دیگر و یا از یک زندگی زمینی دیگر به زندگی فعلیشان تناسخ یافته اند با دنبال کردن توهماتشان، عذاب ببینند و به سزای اعمالشان برسند و کسی نتواند نجاتشان دهد. در مفهومی وسیع تر، خدایان مایا و کارما را حاکمان دنیای فیزیکی کرده اند تا انسان ها نتوانند علیه خدایان شورش کنند و پیوسته در اثر اشتباهاتشان نزول کنند. اما گاهی به نظر میرسد بعضی برخلاف قانون حرکت میکنند. چینی ها برای این استثنائات، نظریه ی خاصی دارند. آنها معتقدند زمانی که ارواح از جهانی دیگر به اجسام زمینی این دنیا تبعید میشوند، یک جن عجوزه به نام منگ پو که الهه ی فراموشی است، به آنها سوپ فراموشی میدهد تا چیزهایی را که قبلا آموخته اند فراموش کنند و در این دنیا آکبند باشند ولی گاهی بعضی ارواح موفق میشوند از نوشیدن کم و بیش چای مخصوصی که همراه سوپ فراموشی سرو میشود، طفره بروند. اینها در زندگی زمینیشان، مطالب اندک و گم و نامفهومی را به یاد می آورند که با آنچه در جامعه شان میگذرد سر ناسازگاری دارد؛ ولی به هیچ وجه برای تعیین دقیق واقعیت بی آموختن کافی نیست و برای همین هم هست که اگر شما در زندگی قبلیتان با گیاه خاصی مسموم شده باشید، در این دنیا همچنان در خطر مسموم شدن با آن گیاه هستید اگر بخت شناسایی آن در زندگی نوین را نیاموخته باشید. قدر مسلم این که هرچقدر هم که نشانه های غلط بودن اوضاع در افراد زیادی باقی مانده باشد به دلیل نامفهوم بودن و پراکندگیشان و کم بودن احتمال برخورد با کسی که توانسته باشد آنها را توسعه بدهد یا اصلا کم بودن میل به یافتن چنین کسی، جامعه تکان سنگینی نمیخورد. آهنگی از پینک فلوید میگوید: «شما فقط آجراهای یک دیوار عظیمید.» و ترک خوردن یک آجر، خطری برای دیوار ایجاد نمیکند مگر این که ترک های همزمان چند آجر کم کم در آجرهای زیادی توسعه یابند. اما خدا در یهودیت و مسیحیت، هنوز انسان ها را میبخشد و میتوان با پناه بردن به دامان او، سرنوشت را تغییر داد و شاید به همین دلیل هم هست که جامعه ی یهودی-مسیحی و جهان تحت تاثیر او دارد از خدا فاصله میگیرد یا خدا را در لباس دوست و دشمن، بدنام میکند تا هر چیزی که مانع اسارت انسان در این زندان یا نوید بخش نجات از آن است را از زندانیان بگیرد و آنها را در وضعی که هستند نگه دارد. مایا (مسئول توهم) اکنون فضای اطلاعات سازی رسمی در جهان است که برای انواع و اقسام سلایق، دروغ و مسیرهای غلط اعیین میکند و اخبار و اطلاعات دروغ و مضر را از طریق تلویزیون و سینما و رادیو و روزنامه های کثیر الانتشار و اخیرا با پمپاژ بی رویه و عظیم آنها در شبکه های اجتماعی، به مغزهای مردم میریزد و میگذارد آنها خودشان با تجزیه و تحلیل اطلاعاتی که اکثرا مکمل دروغ های یکسانی هستند، همان مسیری را که حکومت های بزرگ برایشان در نظر گرفته اند بروند.:
“ALTERNATIVE MEGA THEORIES”: WILL SCARLET: STOLEN HISTORY: 27 MAY 2022: P4-5
حالا فرض کنید که تمام این حکام جهان، خود را جانشینان خدا و مامورین خدمتگذار خدا یا خدایان یا مرام و مسلکی که حقانیت خدا را به خود جذب کرده است میخوانند و کاخ سفید رئیس بزرگشان ایالات متحده، اصلا برابر قصر خدا در کوه کیهانی است. یادتان هست که خدا مردم را به آمنتا تبعید کرده بود تا مجازات شوند. پس آیا زندان اطلاعاتی اینها تفاوتی با زندان آمنتا در دوزخ دارد؟ حرفی که زده میشود این است که ما از جهان تاریک زیرین خارج شده ایم و حالا داریم با رفتن در درون تاریکی دیگری به بهشت زمینی نزدیک میشویم. اما آیا ما واقعا و عملا الان داریم در این سیر به تاریکی، به جهان زیرین برنمیگردیم؟ به نظر میرسد روشنایی شرقی یا جنوبی که قومی درونش قرار گرفتند، یک روشنبینی اولیه بود که به مردم نشان داد باید علیه شری که بر آنها حاکم است قیام کنند ولی مکاتبی که اطلاعات خدای روشنبینی را تصرف کردند درحالیکه ماسک او را بر چهره زده بودند به نام او مردم را به تاریکی برگرداندند. وقتی روشن میشود که قطب شمال از ابتدا جایگزینی برای جهان زیرین بوده است و هر دو روی تمثیل تاریکی برای جهل استوار بوده اند محال است باور کنیم که این کج روی ادیان از روی جهل محض رخ داده است. آنها عمدا تمثیل های مذهبی کهن را به ضد خود برگردانده اند و از کم اطلاعی مردم درباره ی دانش پنهانی، سوء استفاده کرده اند. اکنون در عصر ایدئولوژی های علمی، در هنوز بر همان پاشنه میچرخد. هنوز هم مرکوری (علم) فرزند مایا (توهم) است.



































































































