آبروریزی توئیتری در امریکا و تداوم خوشبینی های نجومی درباره ی عاقبت دنیا
نویسنده: پویا جفاکش
شاید شما هم در خبرها دیده باشید که به دنبال تقاضای ایلان ماسک درخصوص مشخص شدن آمار فیک های توئیتر، معلوم شد که از 22میلون فالوور جو بایدن رئیس جمهور امریکا، بیش از 49درصد آنها فیکند و طرفداران ترامپ شروع به عربده کشی کردند که «دیدید. نگفتیم این متقلب است. در توئیتر تقلب میکند. چه رسد به انتخابات.» و البته کمی بعدش معلوم شد بیش از 42 درصد فالوورهای دونالد ترامپ در توئیتر هم فیکند. آبروریزی ها در امریکا روز به روز بیشتر میشود همچنین در توابعش، مثلا فرانسه که در انتخابات اخیرش 25درصد واجدین رای شرکت کردند و ازقضا از این تعداد هم اکثرا برای این رای داده بودند که مکرون بالا بیاید فقط برای این که رقیب شبه نازیش ماری لوپن برنده ی انتخابات نشود. با این حال، خوشبین ها فکر میکنند همه ی اینها نویدهای جهانی بهتر است و این که امریکا هیچ وقت قرار نبود نقطه ی آخر سفر انسان باشد. مطالبی در تایید این ادعا هست. ازجمله این که از نام های قدیم واشنگتن دی سی –پایتخت امریکا- "رم" و "مریلند" (یعنی سرزمین مریم) بوده اند و یک شاخه از رودخانه ی پوتوماک نیز به نام رودخانه ی معروف "رم" ایتالیا "تیبر" نامیده میشد. از همه جالب تر این که دی سی درست مثل رم، هفت تپه داشت و ژزوئیت ها از اول، آن را به عنوان رم جدید در نظر گرفته بودند. رم شاید برای عوام، دارای یک تعریف مسیحی بوده است اما تمپلارهایی که با ژزوئیت ها همکاری میکردند و فراماسونری انگلستان را در جهت برکشیدن رهبری امریکا بر جهان غرب در دست داشتند، پیرو کاتارهایی بودند که به دست کلیسای رم نابود شده بودند و کاتارها رم را قلمرو آنتی کریست و هفت تپه اش را هفت سر اژدهای آخرالزمانی مکاشفه ی یوحنا میخواندند. یادمان باشد یکی از بزرگترین دلایل سرخوردگی از کلیسای رم، دستور به جنگ صلیبی بزرگ علیه کاتارها درون اروپا و علیه نامسلمانان در شرق بوده است. برخی معتقدند که تمپلاریسم به دو شق تقسیم میشود: شق اول، همان شوالیه هایی هستند که برای حفظ تجارت از دستبرد راهزنان بانکداری را اختراع کردند و شق دوم پس از آن پدید می آید که گروه هایی از اینان در اثر تجارت با شرق، خواستار فراروی از حد و حدود تجارت با کفار میشوند. این مستلزم آن بوده که گروه هایی از اینان حداقل به ظاهر در فکر توبه کردن بیفتند و ایمان خود را از نو سازمان دهند تا وجدان های عذابناک از شرکت در جنگ صلیبی به آنها بپیوندند و آنها را راست پندارند. طبیعتا فرقه ی فرانسیسکن بستر خوبی برای چنین توبه ای بود. چون سنت فرانسیس آسیزی بانی این فرقه نیز گناهکاری توبه کرده بود. اینجاست که قضیه کمی پیچیده میشود. چون نوشته اند که فرانسیسکن ها در تفتیش عقاید کاتارها از فرقه ی مافوق خود یعنی دومینیکن تبعیت کرده بودند. اما از سوی دیگر در فصل23 کتاب "ژزوئیت ها" (جیمی لارا: 1999) به یک اتحاد ژزوئیت-فرانسیسکن در اندلس قرن16 برمیخوریم و در کتاب ویلیام اف.مان به نام "فرقه های تمپلار در امریکای شمالی" راهبان فرانسیسکن و ژزوئیت را در ردیف تمپلارهای رازور امریکای شمالی می یابیم. اگرچه برخی به روی دادن جنگ صلیبی در قرن 13ز و مقارن تولد فرانسیس آسیزی بدبینند، ولی اتفاقا اگر چنین جنگ هایی جدیدتر و سنت فرانسیس تمثیلی از یک واکنش انسانی به آنها در دوره های متاخر –مثلا در جنگ های استعماری- بوده باشد آن وقت اتفاقا مطلب به روز تر و نظر به سرعت رویدادهای انسانی، تغییر رفتارهای آدمی در سیصد سال گذشته امیدوارانه تر بررسی خواهد شد.
دکتر لیزا پاول استرتفیلد معتقد است مسیری که به شکل گیری امریکا تا وضعیت کنونی انجامیده، یک مسیر سه مرحله ای بوده که در مرحله ی آخر آن، مسیحیت سنتی از جلو راه تجارت کنار میرود تا سکس و پول، چهره ی واقعی خود را به مردم نشان دهند و همه باور کنند که آنها با احساس عدم اعمال کنترل بر خود، به چه نیروهای مخربی منجر میشوند. تجسم خدای مسیحیت، شیر یهودا بود که توسط خاندان داوود برجسته شد. اما این خاندان، سمبل های کهن را خود اختراع نکرده اند و صرفا آنها را به استخدام خود درآورده اند. بنابراین شیر یهودا خدای کهن است با همان بیرحمی و استبداد شیر، و هیچ ابایی ندارد از این که برای بدنام کردن امریکایی ها، جهنم های جنگی افغانستان و عراق را به پا کند. او اجازه میدهد انسانیت رشد کند و انسان هرچه دارد رو کند. پس درحالیکه بهشت نورانیش زیر تمثال شیر تابستان یعنی صورت فلکی اسد قرار دارد، در مقابل خود، زمستان به نمایندگی صورت فلکی انسانی اکواریوس یا آبریز را قرار میدهد. انسان دوجنسه ی این صورت فلکی، هم میتواند به یک مرد بزرگسال تجزیه شود و هم یک زن. اما شیر یهودا اجازه میدهد تا او آنقدر مردانگی خود را بیرون بریزد تا به زنی تبدیل شود. آنگاه شیر تابستان، آبریز زمستان را عروس خود میکند. استرتفیلد میگوید این اتفاق قبلا هم افتاده است. عیشتار بین النهرینی، قبل از این که یک الهه باشد، جنبه ی زنانه ی تموز موسوم به "عنان" (اینانا) بود که با مرگ مردانگی تموز و سفر او به دوزخ آزاد شد. دوزخ روانی کنونی انسانیت نیز تکرار این چرخه است: زن شدن کالبد انسانیت برای به دنیا آوردن فرزند آینده ی شیر خدا به عنوان روح انسان آینده.:
“the hierosgamos: a theology for the twenty-first century”: lisa paul streitfeld: critical triology: v1: codex
استرتفیلد تصور میکند این راه به لحاظ انسانی نیز تاییدشده است و بروز نگاره های انسان دوجنسه در نقاشی های رنسانس، یکی از تحولات مثبت روح انسان پس از جنگ های صلیبی بوده که داشته به سمت آینده قدم برمی داشته است. شاید ما مسلمان ها با این ستایش از طرفداران کیمیاگری و جادوگری موافق نباشیم. ولی آیا حس نمیکنید صحبت های استرتفیلد خیلی به نفع خدای خشن اسلام که همه چیز جهان به خواست او است، تمام میشود؟