آغاز بریتانیا

نویسنده: پویاجفاکش

  

مقاله ی زیر:

“The tracing of the shrew: why Celtic DNA leads back to Africa”: Michael Viney: the irish times: May 19, 2012


از تحقیقات ژنتیکی حکایت دارد که بر شباهت ژنتیکی فراوان بریتانیایی ها بخصوص ایرلندی ها با ساکنان شمال افریقا چون طوارق و بربرها صحه مینهند و آنچه برخی باستانشناسان از آن به قرابت آثار بریتانیای کهن با هنر عربی-اسلامی تعبیر میکنند را توجیه میکنند.

این گونه نتیجه گیری ها تازگی ندارد.طی قرون 18 و 19 یعنی اندکی پس از آغاز انسانشناسی،بسیاری از محققین ازجمله چارلز والانسی،لرد rosse ،و سر ویلیام بتهام،بر شباهت زبانهای سلتی بریتانیا با زبان فنیقی تاکید داشتند.به هرحال، آغاز نژادشناسی به صورت علمی در بریتانیا به دهه ی 1930 و کتاب "نژادهای انسانی" از carlton s.coone برمیگردد. وی نژاد مدیترانه ای را به چهار نژاد مدیترانه ای اصیل،ایرانی،آتلانتومدیترانه ای و نوردیک تقسیم کرد و نوردیکها را نیز به نوبه ی خود به چهاردسته ی ostedral (نوردیک اصلی فرهنگ هالشتات)، trondelagen، کلتی و انگلوساکسون تقسیم کرد و معتقد شد که بیشترین جمعیت نژادی بریتانیا را نژاد کلتی و نژاد ترکیبی نوردیک-مدیترانه ای تشکیل میدهد.بعدا e.a.hooton و گروهش در کتاب the physical anthropology of Ireland در نظریه ی coone اصلاحاتی به عمل آوردند از جمله این که آنهایی که او در نژاد آتلانتومدیترانه ای طبقه بندی کرده بود همان کلتیکها و نوردیک مدیترانه ای ها خواندند و دیگر این که برخلاف نظر وی، نژاد آلپی را نژاد ماقبل کلتی بریتانیا ندانستند.به عقیده ی آنها کلتها در سه مهاجرت به بریتانیا پای گذاشتند:مهاجرت اول نوردیک مدیترانه ای ها،مهاجرت دوم نژاد کلتی و مهاجرت سوم (گوئدل ها) نوردیک-آلپی بودند.هوتون نشانه های نژاد آلپی در بریتانیا را به مهاجرت اخیر و نیز مهاجرت دان ها و نورمان ها از اروپای بری نسبت میدهد.اما پس چه کسانی پیش از کلتها در بریتانیا میزیستند؟هوتون میگوید این نژاد اولیه ترکیبی از نژادهای حبشی و مدیترانه ای بود.و lundman نیز دراینباره با او موافق است.آیا نمیتوان گفت این نژاد مدیترانه ای-افریقایی نتیجه ی کوچ جامعه ی فنیقی-کارتاژ شمال افریقا به بریتانیا بوده اند؟آیا آثار باستانی غیرقابل توجیه بریتانیا چون استون هنج که با جامعه ی ابتدایی کلتها نمیخواند توسط همان فنیقی های متمدن پیشین بنا نشده اند؟مردمی که کلتها به تمدن آنان پایان داده اند؟

مطابق تئوری ووبیل، طی گذر زمان، گردونه های چهار اسبه و گله های گاو باستانی شمال افریقا در مسافتی از لیبی گرفته تا مراکش و نیجریه جای خود را به آثار شتر داده اند که نشانه ی بیابانزایی است و این سبب مهاجرت جوامع فنیقی-افریقایی منطقه به اسپانیا و بریتانیا شده است.زمان تقریبی این اتفاقات را میتوان حدس زد چون نقوش سیاهپوستان در کنار قبایل شمالی موسوم به مردم دریا در گزارشهای تاریخی مصر از هجوم این متحدان ددخو به این کشور در اواخر هزاره ی دوم یا نیمه ی اول هزاره ی اول،نشان از این دارد که خشکسالی افریقا جدای از بحران آب و هوایی عظیم این دوره که سبب جابجایی های اقوامی چون آرامی ها،کیمری ها و ایشغوزها(اسکیت ها) شد نبوده است: بحرانی که به سقوط امپراطوری های کهن آشور و بابل و مصر، و ورود به دورانی بی ثبات از تاریخ شد که در آن تقریبا در هر 500سال یک چرخش بزرگ تاریخی داریم.

فنیقی های افریقایی در این مهم نقشی عمده ایفا کردند.حضور فنیقی های کنعانی تبار در شمال افریقا بیش از هر چیز از آن رو ناشی میشد که نقره ی مورد نیاز خود را از معادن افریقای مرکزی تامین میکردند.پیداشدن این نقره در هالشتات منشا نژاد نوردیک و قوم کلت نشان از نفوذ فنیقی های اسپانیا تا اعماق اروپای مرکزی دارد.با این که تاریخ اروپا پیش از قرن 12میلادی چندان روشن نیست، ولی به نظر میرسد این اشرافیت فنیقی پیش از این در اداره ی اتحاد آلمان و ایتالیا که امپراطوری مقدس روم نامیده میشود نقشی مهم ایفا کرده و با گسترش تجارت با شرق از طریق بنادر ایتالیا، در مهمترین آنها که به نام قوم فنیقی venicia (ونیز) نامیده میشد موضع گرفته باشند.آنها اشرافیتی بودند که در وقایع مربوط به کلیسای رم،و سلطنت فرانسه و اسپانیا نفوذی چشمگیر داشتند.انگلستان در این مدت از عرصه ی اروپا به دور بود.اما با فتح انگلستان به دست ویلیام فاتح مهاجم نورمان در 1204میلادی اوضاع تغییر کرد.پای ونیزی ها به این جزیره ی فراموش شده که به دلیل دور بودن از تمدن، سنتهای دروئیدی وابسته به تمدن فنیقی در آن زنده بود باز شد.و چندی بعد با جدا شدن هنری هشتم پادشاه انگلستان از حوزه ی استیلای کلیسای کاتولیک، این منطقه ی بی اهمیت ناگهان وارد تاریخ شد.درحالیکه اسپانیا و دیگر امپراطوری های استعماری نخستین اروپا زیر بار قروضشان به بانکهای شمال ایتالیا بخصوص ونیز محکوم به ورشکستگی بودند ستاره ی اقبال بریتانیا گل سرسبد ونیزی ها در حال طلوع بود.آینده ی دنیا در این جزیره ی کوچک رقم میخورد.

امروزه گاهی به شوخی درباره ی بریتانیا گفته میشود که "اگر اقیانوس اسهال ابدی نمیگرفت،خیلی وقت پیش این جزایر کوچک را بلعیده بود." اما باید توجه داشت که بریتانیا به تنهایی ارباب دنیا نیست و در همه کار با اروپا –و اخیرا امریکا- هماهنگ است کمااینکه یک بار که در اواسط نیمه ی دوم هزاره ی دوم مغرور شد و خواست راه خود را برود،اشرافیت ونیز مجددا آن را به دست خاندان آلمانی هانوفر (که هنوز بر آن حکومت میکند) فتح کردند.

مردم بریتانیا (از نژاد کلتی)

 

 

نمونه هایی از تغییر الفبای فنیقی به الفبای لاتین

 

شاید این مطالب هم برای شما جالب باشد:

ویر گوردون چایلد و آریایی های خشن

 شیر و جادو

بریتانیا و طوفان نوح

 
 

معجزه ی فوتبال (به بهانه ی فرارسیدن جام جهانی)

نویسنده: پویا جفاکش

 

فوتبال را برخی خطرناکترین بازی دنیا برای بازیکنان دانسته اند: بسیار خطرناکتر از کشتی و حتی بوکس.بازی کردن با توپ غالبا تاثیر بسیار مخربی بر نورون های مغزی میگذارد.بسیاری از بازیکنان حتی پس از بازنشستگی دچار استرس، پرخاشگری، ضعف حافظه و دیگر مشکلات مرتبط با مغز هستند.تحقیقات علمی متعددی دراینباره انجام شده است.(به عنوان نمونه رجوع کنید به:

Heading a soccer ball causes instant brain changes, study finds: By Amy Ellis Nutt: October 25, 2016: washingtonpost).

تاکنون چندبار مسئله ی خارج شدن فوتبال از لیست ورزشهای رایج توسط برخی گروه ها مطرح شده است.اما تاثیر سیاسی-اجتماعی عظیم آن مانع از به ثمر رسیدن طرح های مربوطه شده است.همانطور که "نیکولای نیکولوف" میگوید: فوتبال و پروپاگاندای آن از دقیق شدن مردم در سیاست،مذهب و جنبه ی سیاسی فرهنگ عامه جلوگیری میکند.نیکولوف فوتبال را در خطرناکی و ضرورت سیاسی به جنگهای گلادیاتوری رومیان باستان تشبیه و کیفیت سرگرمی آن را با مشاهده ی فیلمهای گلادیاتوری خونین مقایسه میکند:

"the silver paradigm in the emerald heaven":chavdar dobrovidel: books.google.com:p255

در ایران دستکم از زمان بازی ایران-استرالیا در فوتبال مقدماتی جام جهانی 1998 کاربرد روانی فوتبال و به خدمت گرفتن آن برای اهداف سیاسی، مدنظر حاکمان قرار گرفته است.بر اساس اسناد افشا شده ی ویکی لیکس، محمود احمدینژاد رئیس جمهور پیشین نقش فعالی در توسعه ی فوتبال و پروپاگاندای آن ایفا کرده است.دستبندهای سبز بازیکنان تیم ملی در وسط زمین اندکی پس از انتخابات حاشیه ساز ریاست جمهوری در سال1388 و به تشنج کشیده شدن زمین بازی در هنگام حضور یک تیم سعودی در کشور به دنبال اعدام یک روحانی شورشی شیعی توسط سعودی ها نمونه هایی از بهره برداری های سیاسی از فوتبال در ایران هستند:

 

“The Psychology of Sports Fans:Are you a fair weather fan?”: Susan Krauss Whitbourne Ph.D.: psychologytoday.com: Dec 30, 2011

اگر به ایران برگردیم اولین بازی تیم ملی ایران در جام جهانی نقش معجزه آمیز فوتبال را در شرایط نابسامان کشور نشان میدهد.این بازی در روز عید فطر برگزار شد که در خطبه های نماز جماعت عید فطر به امامت رهبر در صبح آن، رهبر از لزوم اتحاد ایرانیان میگفت.در اخبار ساعت 14 آن روز، در مصاحبه با شرکت کنندگان در نماز جماعت توسط خبرنگار صدا و سیما در پاسخ به این سوال که بهترین خاطره ی ماه رمضان امسال چه بود، یکی پاسخ داد "تظاهرات پرشکوه روز قدس" و یکی گفت : "اتحاد پرشور مردم در نماز خواندن پشت سر رهبر معظم انقلاب". بحثم واقعی بودن این پاسخها نیست.دارم زیر این موضوع خط میکشم که دغدغه ی رسانه ی تبلیغاتی حکومت چیست.

و آنگاه در بعد از ظهر همان روز بازی ایران و مراکش برگزار شد و با گل به خودی بازیکن مراکشی در آخرین دقایق بازی پیروزی با نتیجه ی 0-1 به نفع ایران به ثبت رسید.گزارشگر بازی اگرچه قبول داشت "ما" یعنی ایرانیها «با کمی شانس» پیروز شده اند اما این پیروزی را بزرگترین عیدی «بچه ها» (بازیکنان تیم ملی) به مردم ایران خواند و درست قبل از پخش ترانه های آبکی مخصوص این گونه مواقع گفت: «ما فقط با فوتبال میتوانیم به آرزوهایمان برسیم.زنده باد فوتبال.زنده باد ایران.»

 

بعدالتحریر:چندی پس از نوشته شدن این مطلب در شب بازی ایران_پرتغال که حتی "ایت الله بی بی سی" هم مجبور شد تظاهرات تهران را البته در مقام خبر دوم و پس از خبر فوتبال پوشش خبری دهد، در هنگام اذان مغرب روحانی مسجدی در لاهیجان با مرد سمج دردمندی در مسجد معطل شد که از او راهنمایی میخواست.به دلیل بلند بودن صدای اذان و پایین بودن صدای انها دقیقا نفهمیدم چه میگویند.اما گویا جایی مرد از اوضاع نامساعد مملکت گفت.چون ناگهان روحانی صدایش را بلند کرد و گفت: "مردم کجا بدبختن؟اگر بدبخت بودن میلیونها تومن پول خرج نمیکردن برن روسیه فوتبال ببینن و تازه خواب شب رونالدو رو هم بهم بزنن." (دقیقا نفهمیدم تاکید روحانی بیشتر روی فوتبال بود یا روی مسافرت.)

 

آینده ی بدون خودرو شخصی و بدون آلودگی هوا: آیا شدنی است؟

نویسنده: پویا جفاکش

 

تا همین چندسال پیش دو شرکت Delphi  و nutonomy در فروش خودروهای برقی در سنگاپور رقیب یکدیگر بودند.حالا که دلفی، نوتونومی را خریده است از همیشه قدرتمندتر است و افکار جسورانه تر و بلندپروازانه تری را برای ایجاد آینده ای باشکوه دنبال میکند: آینده ای بدون خودروهای بنزینی، بدون راننده ، بدون آلودگی و گرمایش جهانی، بدون ترافیک، بدون تلاش برای پیدا کردن جای پارک در خیابان،بدون تصادف رانندگی و بدون جنگهای مهیب بر سر نفت در خاورمیانه و دیگر نقاط جهان؛ آینده ای که از طریق تاکسی های خودرانی که دلفی روی آنها کار میکند پدید می آید و منظور خودروهایی است که بدون راننده ی انسانی و تنها با کامپیوتر کار میکنند ، راه میروند،سرعت خود را تنظیم میکنند و حتی چراغ راهنمایی را رعایت میکنند و دلفی در تولید این نوع خودرو به پیشرفتهای خیره کننده ای رسیده است.در این آینده هیچکس اتومبیل شخصی ندارد و همه با نزدیکترین تاکسی خودران که از طریق شماره گیری در دسترس قرار میگیرد مسافرت میکنند و دقیقا در مقصد پیاده میشوند.این آینده ی به ظاهر موهوم آنطور که در مستندی از ناشنال جئوگرافیک در سال 2016 مطرح شد از نظر کارشناسان کاملا قابل تحقق است اما با چالشهای عمده ی سیاسی مواجه است یعنی همان چالشهایی که بانو "چلسی سکستون" در اواسط دهه ی 1990 در پروژه ی ev (مخفف electric vehicle یا وسیله ی برقی) در جنرال موتورز با آن مواجه شده بود.

خودروهای برقی از قرن 19 وجود داشتند اما به دلیل عدم توانایی رقابت با خودروهای بنزینی تولیدشان از دستور کار خارج شد تا زمانی که سکستون آنها را دوباره زنده کرد.خارج شدن طرح ev1 سکستون از دستور کار که سبب بیرون آمدن او از جنرال موتورز شد در سال 2006 دستمایه ی ساخت فیلم مستندی با عنوان Who Killed the Electric Car (چه کسی خودروهای برقی را کشت؟) شد.در این مستند به کارگردانی chris paine لابی نفتی و شرکتهای بزرگ اتومبیلرانی و همکاری دولت ایالات متحده با آنها بخصوص دولت جرج بوش پسر به واسطه ی کاندولیزا رایس و دیک چنی ، عامل سنگ اندازی های مداوم پیش پای  رشد خودروهای برقی معرفی شده اند.یکی از مصاحبه شوندگان فیلم یعنی "رالف نادر" سیاستمدار امریکایی صراحتا بر این اتحاد صحه مینهد.در همان سال تولید این فیلم یک نماینده ی جنرال موتورز به نام dave barthmuss بیان کرد که فیلم بیش از حد ماجرای سکستون را سیاسی کرده و متوقف شدن ev1 تا حدود زیادی به دلیل عدم بهینگی اقتصادی آن بوده است.در سال 2009 ، rick wagoner از سخنگویان جنرال موتورز توقف طرح ev1 را از بزرگترین اشتباهات این شرکت دانست.بانو سکستون که خود مادر است و به آینده ی نسلهای پیش رو ازجمله فرزند خویش می اندیشد پس از ترک جنرال موتورز به توسعه و تبلیغ تولید و استفاده ی خودروهای زیست محیطی برقی ادامه داد و امروز این اتومبیلها علیرغم تمام موانع به پیشرفتهای مطلوبی رسیده اند.

نبرد نهنگ قاتل و کوسه ی بزرگ سفید

نویسنده: پویا جفاکش

 

چند سال پیش در دریای نیوکالیفرنیا، مردمی که در کشتی مشغول تماشا و فیلمبرداری از نهنگهای قاتل بودند به صحنه ی عجیبی بر خوردند: یک نهنگ قاتل بزرگ (نر)، یک کوسه ماهی بزرگ سفید را گرفته به سطح آب آورده و مدام تکانش میداد و مسلما قصد کشتن او را داشت.مردم از این صحنه فیلمبرداری کردند و تا زمان ناپدید شدن نهنگ و طعمه اش در زیر آب، آنها را زیر نظر گرفتند.فیلم این صحنه را میتوانید در آدرس زیر ببینید:

KILLER WHALE VS GREAT WHITE SHARK-www.dailymotion.com

این واقعه دانشمندان علوم زیست دریایی را به موضوع کنجکاو کرد و ناشنال جئوگرافیک نیز فیلمی درباره ی تحقیقات تهیه کرد.فیلمهای مردمی کمک بزرگی بودند.آنها مشخص کردند که قبیله ی نهنگهایی که در فیلم دیده میشوند جزو نهنگهای بومی نیستند.نهنگهای بومی شامل دو قبیله بودند که از مدتها قبل هدف تحقیق بوده و هر کدام فرهنگ غذایی مخصوصی داشتند.یک قبیله فقط فوک و یک قبیله فقط ماهی شکار میکردند.اما قبیله ی داخل فیلم از خلیج مکزیک آمده بودند که هیچ گونه ی خاصی در آن انبوه نبود و نهنگها هرچیزی که گیرشان می آمد میخوردند از جمله از قرار معلوم کوسه ی بزرگ سفید را که تصور میشود دشمنی ندارد.در صحنه ی قتل کوسه دو چیز جلب توجه میکند:یکی ضربدیدگی بینی نهنگ و دیگری وارونه بودن کوسه در دهان نهنگ در سطح آب به گونه ای که شکمش رو به آسمان است.به گفته ی جانورشناسان، کوسه ها وقتی 180درجه وارونه شوند و شکمشان رو به بالا قرار گیرد برای مدتی توانایی حرکت را از دست میدهند تا این که کم کم به حال می آیند.نهنگ قاتل برای شکار کوسه او را غافلگیر کرده به سرعت با بینی خود ضربه ی محکمی به کوسه زده بود و هنگام چرخش کوسه در اثر این ضربت، درست هنگامی که شکمش رو به بالا بود او را گرفته به سطح آب برده بود تا خفه شود و ضمنا در آنجا مدام آن را تکان میداد تا از فشار استرس زودتر بمیرد.به عبارت دیگر،ذنهنگ، فرصت هرگونه دفاعی را از کوسه گرفته بود.دانشمندان هنگام تحقیق درباره ی قبیله ی جدید نهنگ، روی بدن آنها زخمهای زیادی یافتند که ظاهرا توسط کوسه های سفید وارد شده بود.احتمالا نهنگها خیلی تجربه اندوخته بودند تا در نهایت شیوه ی مناسب کشتن کوسه ی بزرگ سفید را کشف کنند.

تا مدتها این سوال مطرح بود که اگر این دو گونه ی مخوف اقیانوس با هم روبه رو شوند کدام پیروز میشود.حالا میدانیم پاسخ نهنگ قاتل است و بزرگترین سلاح او در این نبرد هوش سرشارش میباشد.

عکس ازDiscover Wildlife

 

بازنویسی تاریخ گوسفند اهلی برای کمک به نسلهای آینده ی انسانها

نویسنده: پویا جفاکش

 

در اکتبر 2015 نتایج تحقیقی منتشر شد که هدف آن بررسی تبارشناسی ژنتیکی گوسفند اهلی بود.در این تحقیق ، دانشمندانی از کشورهای چین،انگلستان،فنلاند،ایران، پاکستان،نپال و اندونزی حضور داشتند و ژنتیک انواع و اقسام گوسفندهای اهلی و وحشی از نقاط مختلف جهان را بررسی کردند.به گفته ی jian-lin han از دانشمندان دست اندر کار این پروژه،هدف از این تحقیق، بهبود ژنتیکی گوسفندان در جهت گوشتی شدن آنها است تا پرورش برای تغذیه ی مردم بی بضاعت در کشورهای جهان سوم و نیز مردم کم درآمد کشورهای قدرتمند به صرفه باشد.چون گوسفندها تابه حال بیشتر به خاطر پشمشان ارزش اقتصادی داشتند.پیش از این که ببینیم این دانشمندان به چه نتیجه ای دست یافته اند خوب است آنچه را که تاکنون درباره ی تاریخچه ی گوسفندان دانسته ایم مرور کنیم.

داستان گوسفند از نوعی آنتلوپ غریب موسوم به "سایگا تاتاری" یا کل سکایی شروع میشود.کل های سکایی در روسیه و آسیای مرکزی میزیند.در قرن 19 میلیونها عدد از آنها وجود داشتند.اما تجارت شاخ آنها به دلیل کاربرد آن در طب چینی سبب نابودی تدریجی آنها شد به طوری که نسل آنها در جمهوری خلق چین و جنوب غربی مغولستان به طور کامل از بین رفت و در دیگر نواحی نیز به شدت تحت حفاظتند.این اولین بار نیست که این جانور در معرض انقراض قرار گرفته است.داده های فسیلی از زمانی میگویند که این حیوان در محدوده ی وسیعی از اوراسیا از انگلستان گرفته تا آلاسکا و شاید حتی کانادا یافت میشد.ظاهرا یک بار جمعیت آنها در اثر یک سانحه ی جهانی به نواحی ای محدود کاهش یافته و پس از مدتی مجددا ولی نه با اندازه ی قبل گسترش یافته اند.پیش از این تاریخ، آنها تاثیر خود را بر آینده ی گوسفندان نهادند.

در چین از این موجود، جانورانی مشابه پدید آمدند که بازمانده ی آنها "آنتلوپ تبتی" است.این حیوان چیزی بین آنتلوپها و بز-آنتلوپها (خانواده ی بزها و گوسفندان) است و احتمالا در آینده در خانواده ی اخیر طبقه بندی خواهد شد.بنابرای چین منشا اجداد بزسانان و گوسفندسانان است.بر اساس داده های فسیلی، این دو خانواده در منطقه ی تبت از هم جدا شدند.اولین گوسفندسانان شبیه گوسفند بربری بودند و سپس به گونه ی گوسفندهای وحشی امروزی شامل اوریال ها و موفلون ها درآمدند.گوسفند اهلی امروزی از نسل موفلونهای وحشی است که اولین بار در شرق عراق اهلی شدند.در چندهزار سال پیش، گوسفند اهلی در عراق،جنوب غربی ایران و شامات به خاطر پشمش پرورش داده میشد.در آن زمان پرپشم بودن گوسفندها در دستور کار بود.در دوران تمدن بین النهرین باستان تلاش برای سفیدشدن پشم گوسفندان از طریق ترکیب نژادی گسترش یافت.این اصلاحات نژادی البته به کوچکتر شدن جثه ی گوسفندان انجامید.بین 2300 تا 600سال قبل از میلاد، گوسفندهای اهلی با ظاهری که شبیه گوسفندان امروزین هستند در تمامی نواحی مسکون خاورمیانه پرورش داده شدند. بنابراین خاورمیانه خاستگاه همه ی گوسفندان جهان دانسته شده است.

تحقیقات دکتر "هان" و همکارانش نظریه ی سنتی درباره ی منشاگیری گوسفند اهلی از خاورمیانه را تایید کرد اما اضافه کرد که پرورش نژادهای گوسفند در چین و مغولستان ادامه یافت و به موفقیتهای جالبی منتهی شد.در تجارت جاده ی ابریشم و بخصوص در جریان فتوحات مغول، گوسفندان آسیای شرقی به ممالک غربی راه یافته و با نژادهای آسیای غربی ترکیب شدند.دکتر هان و همراهانش دریافتند که نژادهای مغولستان و غرب چین، نژادهای قوی و قانعی هستند و میتوان از آنها برای نسل کشی جهت پدید آوردن گوسفندهای گوشتی با صرفه ی اقتصادی استفاده کرد.

 

منابع:

1-“New study rewrites genetic history of sheep”: International Livestock Research Institute: September 1, 2015
 2-“New species from the Pliocene of Tibet reveals origin of ice age mountain sheep” – ScienceDaily:May  11, 2016

3-“History of Sheep” _ International Wool Textile Organisation

4-“Bovids VI_ Sheep, Goats, and Relatives (Caprinae) - Dictionary definition of Bovids VI_ Sheep, Goats, and Relatives (Caprinae)” _ Encyclopedia.com_ FREE online dictionary

 

کل سکایی-عکس از کتاب آنتلوپها:قرن نوزدهم

آنتلوپ تبتی-عکس از کتاب آنتلوپها:قرن نوزدهم

انتشار گوسفندسانان-نقشه از ScienceDaily

گوسفند بربری در شمال افریقا-بازمانده ی نخستین انواع گوسفندسان

موفلون لارستان:نژاد کمیابی از گوسفند وحشی که تنها در ناحیه ی محدودی در ایران وجود دارد

موفلون ارمنی:منشا گوسفند اهلی امروزین

گوسفند عربی نجدی بومی عربستان سعودی-سرنژاد گوسفند عربی از منطقه ی باب المندب در عربستان در نزدیکی دریای سرخ منشا گرفته و نوع آن در ایران شناخته شده هست.

 

نخستین چینی ها سیاهپوست بودند.

نویسنده: پویا جفاکش

 

دو محقق چینی به نامهای yuehai ke و li jin  سهم بالایی در معرفی ریشه ی افریقایی نژاد چینی دارند.تحقیقات جدید دانشمندان نشان داده است که چینی ها نزدیکترین ژنتیک را به مردمان نژاد خویی-سان در افریقا دارند و قدیمی ترین آثار باستانی چین از سلسله ی شانگ در بیش از 3000سال قبل ویژگیهای این نژاد را در خود دارد:نژادی با ترکیبی از ویژگیهای مغولی و سیاهپوست و با سر دراز.

نژاد خویی-سان قدیمی ترین نژاد هوموساپینس-ساپینس (انسان امروزی) تشخیص داده شده است.این نژاد پس از خروج از افریقا در امتداد دریاها حرکت کرد تا همیشه بتواند رودخانه ها را بیابد.همین باعث شد تا از طریق چین جنوبی وارد کشور شود.اما این نژاد در جهان و حتی در افریقا در اثر پدیدآیی نژادهای جدید رو به تحلیل رفت.اولین شاخه ی نژادی جدید، نژاد نیجر بود که چشم درشت و سر پهن داشت.به یک دلیل ناشناخته ی ژنتیکی، در اثر ازدواج دو نژاد سردراز و سرپهن،احتمال به ارث رسیدن سر پهن بیشتر است.این نژاد در غرب افریقا اکثریت یافت اما در شرق در ترکیب با سردرازهای خویی سان نژاد حبشی را پدید آورد که سری متوسط دارد.با گسترش این دو نژاد، نژاد خویی-سان تنها در منطقه ی محدودی در جنوب افریقا باقی ماند.

نژاد حبشی به نوبه ی خود از طریق عربستان از افریقا خارج و در عربستان و در ترکیب با زیرگونه ی دیگر انسان به نام انسان نئاندرتال، نژاد سفید را پدید آورد.این نژاد مسلما بر نژاد ژوها سلسله ای که پس از شانگ بر چین حکومت کرده و اصلیتشان به ممالک غرب چین برمیگشت تاثیر گذاشت و از این رو از دوران سلسله ی مزبور اثر نژاد زرد در آثار باستانی رو به فزونی میگذارد.ژوها اخلاقیات سامی را بر فرهنگ شمنی بومی چین حاکم میکنند که از طریق آیین کنفسیوس (که پدرش یک ژنرال ژو بود) رو به توسعه میگذارد.چین خانه ی اولیه ی نژاد زرد کنونی است.

همزمان با این جریان، سرپهن های غرب افریقا از طریق جبل الطارق به اسپانیا  و بریتانیا و فرانسه پا گذاشته در ترکیب با سفیدپوستان کوچنده از خاورمیانه به نژادهای سلتی و آلپی تبدیل میشوند.سرپهن های آلپی به سمت شرق در اوراسیا پیش میروند و با زردپوستان کوچنده از چین ترکیب و نژاد ترک-مغول را که دارای سرپهن و مشخصه های مغولی است به وجود می آورند.این نژاد به واسطه ی قبایل ترک-مغولی که در یورش های پیاپی از سمت شمال به چین سرازیر شدند تاثیر نژادی خود را بر چین بخصوص چین شمالی نهادند.

یک نظریه درباره ی زمان و چگونگی مهاجرت انسانها از افریقا به دیگر نقاط جهان و ترکیب آنها در مسیر مهاجرت با انسان نئاندرتا و انسان دنیسووا-نقشه ازYourGenome.org

مردم خویی-سان

خویی سان ها و محل زندگیشان-ازPictaram

سه عکسنوشته ی بالا از "پل مارک واشنگتن" درباره منشا سیاهپوست مردمان شانگ و "دیان"(ریشه ی قوم هان) در چین است-عکسها ازwww.beforebc.de

افسانه های چینی آغاز تاریخ این کشور را از یک دولت متمدن در دشتهای مرکزی محاصره شده توسط چهار ملت بربر شروع میکنند.کلمه ی "رونگ" که درباره ی بربرهای غربی به کار میرود به معنای "بیگانگان دشمن خو" است.تاریخ چین، بانیان سلسله ی "جو"(ژو) را از قوم رونگ دانسته اند.

 

نژاد نیجر

نژاد حبشی

بازسازی چهره ی یک کودک نئاندرتال در دانشگاه زوریخ

نژاد آلپی-عکس ازThe Apricity

پرتره ی امپراطوران مغول چین(سلسله ی یوآن) که جملگی سر پهن دارند.

چینیهابرخلاف آنچه در نگاه اول ممکن است به نظر برسد ظواهر گوناگونی دارند.

بعضی از شاخه های مختلف نژاد زرد

تغییرات ظاهری نسل جوان زردپوستان در شهرهای بزرگ و پرامکانات نسبت به اجدادشان، اثر تغذیه و محیط بر نژاد را نشان میدهد.

سه عکس بالا داستان ترکیب شدن خانواده ی بلافونته را با نژاد سفید نشان میدهند که نمونه ی خوبی است از تحلیل رفتن نژاد سیاه در سفید در طول تاریخ-عکسها از realhistoryww.com

 

گورونگوسا:سرزمین شیرها

نویسنده: پویا جفاکش

 

در دهه های 1960 و 1970 پارک ملی گورونگوسا در موزامبیک دوران طلایی خود را سپری میکرد.انبوهی از حیوانات علفخوار چون بوفالو،گاووحشی یالدار، گوراسب(از جمله نوعی کمیاب از آن) و آنتلوپ در این دشتها میچریدند و چیزی در حدود 200شیر هم وجود داشتند که این چرندگان را میخوردند.از این رو این پارک، "سرزمین شیرها" خوانده میشد.اما در جریان جنگ داخلی بزرگ موزامبیک که آغاز آن در 1977 بود بخش اعظم حیات وحش این پارک توسط مردم بومی درمانده شکار شدند و دشت از حیوانات بزرگ تقریبا خالی شد.

امروزه پارک مجددا احیا شده است.برخی از حیوانات بزرگ -از جمله فیلها و شیرها- بازگشته و یا بازگردانده شده اند  و اعقاب همان مردم بومی با خلوص نیت برای حفظ حیوانات تلاش میکنند.اما شگفتی واقعی، بقای خود علفزار است.تصور میشد با از بین رفتن گیاهخواران بزرگ، حجم گیاهان افزایش یافته و در جریان آتش سوزی های فصلی، اکوسیستم کاملا نابود شود اما در کمال تعجب، علفزار خودش را کوتاه کرد و آتش سوزی ها ابعاد وسیع نیافتند.چطور این اتفاق افتاد؟

حقیقت این است که با از بین رفتن جمعیت علفخواران بزرگ، رقبای کوچک آنها یعنی ملخها افزایش یافتند و علفزار را هرس کردند.ازجمله ی آنها نوعی ملخ بود که قهرمان بقا در محیط های آتشین است و به ملخ آتش شهرت دارد.به جای شیرها و پلنگها هم عنکبوتها و آخوندکها ظاهر شدند و جمعیت ملخها را کنترل کردند.معروف است که شما هرکجا پا بگذارید در سه فوتی شما یک عنکبوت قرار دارد.این فاصله برای گورونگوسا دو فوت است.

داستان گورونگوسا داستان اهمیت موجودات کوچکی است که معمولا آنها را نادیده میگیریم.قطعا هیچکس نمیتواند افریقای بدون شیر را تجسم کند اما گاهی حشره ی کوچکی که زیر پاهای شیر و دیگر حیوانات بزرگ جولان میدهد میتواند نقشی همانقدر مهم در طبیعت بازی کند.

ملخ بوش

ملخ آتش

عکس شیر گورونگوسا در دهه ی 1960 (توسط جورج ریبریو لووم)

Paola Bouley از دست اندر کاران حفظ حیات وحش گورونگوسا

عکس تاریخساز اولین مشاهده ی کفتار در گورونگوسا پس از چند دهه که در اوت 2012 توسط دوربینهای تله ای ضبط شد.

قورباغه ی بینی پارویی: از جانوران پارک ملی گورونگوسا

بریتانیا و طوفان نوح

نویسنده: پویا جفاکش

اخیرا گروهی از ماهیگیران بریتانیایی هنگام ماهیگیری در آبهای این کشور در دریای شمال به طور اتفاقی به گنجینه ای از فسیلهای گیاهی و حیوانی برخوردند که بلافاصله مورد توجه دیرینشناسان قرار گرفت و اکنون تحقیقات در آن منطقه ادامه دارد.این کشف، این نظریه ی قدیمی را که بریتانیا زمانی از طریق خشکی به اروپا وصل بوده است تایید میکند.بنابر این نظریه، در پایان عصر یخبندان با آب شدن لایه های عظیم یخی در شمال قاره های اروپا و امریکا سطح آب دریاها بالا آمده است و نواحی ای چون خلیج فارس و تنگه ی برینگ ایجاد شده اند.برخی این ماجرا را با طوفان نوح مقایسه کرده اند که افسانه های شبیه به آن در بین النهرین باستان، چین باستان و قبایل سرخپوست امریکا یافت میشود.

ظاهرا در زمانی نزدیک به این اتفاقات،سطح دریاها بسیار بالاتر از امروز بوده و آثار این پدیده در سواحل اقیانوس اطلس بین نیویورک تا خلیج مکزیک،ساحل شرقی استرالیا،سواحل برزیل و جنوب غربی افریقا، و جزایر اقیانوس های هند،اطلس و آرام کشف شده است.دکتر robert baker از دانشگاه نیوانگلند درباره ی این مناطق تحقیقات زیادی کرده است.تلویزیون abc استرالیا در 3دسامبر 1999 تحقیقات او را معرفی و دوره ی این موقعیت از سطح دریا را بنابر عمرسنجی رادیوکربن بین 5000 تا 3500 سال قبل عنوان کرد که با نظریه ی قبلی درباره ی پایان عصر یخبندان بین 11تا10هزار سال قبل در تناقض است.دوره ی تعیین شده توسط بیکر با دوره ای که martin clausen  و تیمش برای خشک شدن شمال افریقا و نواحی دیگری در نیمکره ی شمالی در نظر گرفته اند مطابقت دارد و نشان میدهد که آب شدن یخها و افزایش بیابانزایی که همزمان با نابودی بسیاری از گونه های حیوانی اتفاق افتاده اند بخشی از یک پروسه ی وسیع تغییرات آب و هوایی بوده اند.

استثنای عمده درباره ی زمان پیشروی دریاها در خشکی،دریای سیاه است که از نفوذ دریای مدیترانه در خشکی ای پدید آمده که پیشتر گذرگاه عمده ی ورود انسانها از خاورمیانه به اروپا بوده است.بر اساس نتایج تحقیقات دانشمندان منتشرشده در  واشنگتن پست (8نوامبر 1999) زمان پیدایش دریای سیاه در حدود 7000سال قبل بوده است.این اتفاق همزمان با وقوع سونامیهای بزرگ در استرالیای جنوب شرقی، اسکاتلند و نروژ روی داده و بعید نیست دریای سیاه خود نتیجه ی یک سونامی باشد.نتایج تحقیقات دانشمندان (منتشر شده در seattletimes در 10سپتامبر 1996) نشان داده که سه سونامی اخیر نتیجه ی افزایش فعالیتهای آتشفشانی و زمین لرزه های ناشی از آنها بوده اند.آیا ممکن است توده های وسیع گردوغبار که توسط آتشفشانها به جو وارد شده اند با جلوگیری از تابش اشعات خورشید و سردشدن نسبی زمین باعث گسترش صفحات یخ و بروز عصر یخبندان شده باشند؟

این احتمال آنجا قوت میگیرد که بدانیم که hammer و همکارانش در گزارش journal of glaciology(20/3/1978) نشان دادند که عمر یخهای گرینلند (که تنها سند نظریه ی سنتی درباره ی بروز یخبندان بین چندصدهزار تا ده هزار سال قبل است) نه آنطور که پیشتر تصور میشد 160هزار سال، بلکه تنها بین 8500 تا 6000 سال است (آنها ضمنا از وجود آثار فعالیتهای آتشفشانی در لایه های یخ گرینلند گفته اند).البته نظریه ی سنتی هنوز در مقابل این کشف مقاومت میکند چون بدون یخبندان چندصدهزارساله ، بخش عظیمی از تاریخی که ماتریالیستها برای عمر 4.5میلیاردساله ی زمین پرداخته اند دود میشود.اما کسی چه میداند؟شاید واقعا عمر زمین کمتر از چیزی باشد که تصور میشود.

بریتانیا در عصر یخبندان-عکس از پینترست

استیون هاوکینگ چقدر درباره ی آفرینش میدانست؟

نویسنده: پویا جفاکش

 

بیشتر مردم ما از میان خیل فیزیکدانان فقط یک نفر را میشناسند و آن استیون هاوکینگ است که اخیرا از دست رفت.اما کمتر کسی میداند هاوکینگ چرا از بقیه ی فیزیکدانها مشهورتر بود و چه دستاوردی داشت.

وقتی هاوکینگ درگذشت، با توجه به شهرت او در ایران، بی بی سی فارسی در برنامه ی "شصت دقیقه" با یک فیزیکدان ایرانی که چندبار هاوکینگ را دیده بود مصاحبه کرد.مجری پرسید:دستاوردهای آقای هاوکینگ چه بوده است؟ دانشمند پاسخ داد هاوکینگ مبدع این نظریه است که سیاهچاله ها ابدی نیستند و روزی میمیرند و این نظریه بعدا از طریق نظریه ی ریسمان ثابت شد.[توجه داشته باشید که نظریه ی ریسمانها نظریه ی پذیرفته شده ای در فیزیک نیست و بنابراین نظریه ی هاوکینگ هنوز ثابت شده نیست.] مجری پرسید این کشف چه کاربردی میتواند در زندگی روزمره داشته باشد؟دانشمند گفت کاربردی ندارد.پس مجری به این نتیجه رسید که شهرت هاوکینگ بیشتر به خاطر سختکوشی ای که علیرغم بیماری سختش داشته بوده است.

به نظر من پاسخ دادن به این راحتی نیست.هاوکینگ مشهورترین مدافع تاریخچه ی سنتی فیزیکدانان ماتریالیست نزد عامه ی مردم است.تاریخچه ای که در آن، جهان بین 8تا 12میلیاردسال، خورشید 5میلیارد سال و زمین 4و نیم میلیارد سال عمر دارند.مردم ما این عددها را پس از شنیدن و خواندن درجا باور میکنند.اما آیا قضیه به همین راحتی است؟ نظرتان چیست اگر بگویم که قدیمی ترین سنگ زمین که بر اساس روش "اورانیوم لید ایزومتریک" از طریق آن عمر زمین را 4.5میلیارد سال تشخیص داده اند بر اساس بعضی روش های دیگر تشخیص عمر سنگ، بین 4 تا 8 هزار سال عمر دارد؟!در واقع روش های گوناگونی برای تعیین سن اشیاء وجود دارد که میتوانند بر سر یک موضوع بین چند هزار تا چند میلیارد سال با هم اختلاف زمان داشته باشند و معلوم هم نیست کدام دقیقترند.دانشمندان بسته به اینکه کارشان چه باشد هربار روش باب طبعشان را به کار میگیرند.اگر مسئله مربوط به قرون وسطی باشد روشی را به کار میگیرند که سن شیء را چند صد سال نشان دهد؛ اگر مسئله یک تمدن باستانی ناشناخته باشد روشی را به کار میگیرند که سنش را چندهزار سال نشان دهد؛ و اگر مسئله فسیل یک حیوان ناشناخته باشد روشی را به کار میگیرند که آن را چندین میلیون ساله نشان دهد.البته اخیرا تیمی از محققین چینی که دانشمندانی از بیرمنگام هم تحقیقات آنها را تایید کرده اند به این نتیجه رسیده اند که امکان ندارد فسیلی بیش از یک میلیون سال عمر داشته و روی زمین باقی مانده باشد.

به هر حال نظریه ی خورشید 5میلیارد ساله و زمین 4.5میلیاردساله برای مدتها با چالش جدی ای مواجه نبود تا این که آنچه "پارادوکس خورشید ضعیف اولیه" مینامیدند کشف شد.این کشف نشان میداد که اگر واقعا خورشید با همان سوختی که نظریه ی سنتی برایش تعیین کرده است  اینقدر عمر داشته باشد در همان 100میلیون سال اولش زمین در اثر تشعشعات رادیواکتیو غیرقابل سکونت شده و حیات هرگز شکل نگرفته بود.این ایراد که طی 25سال گذشته پیوسته قدرتمندتر شده نادانی ما را درباره ی خورشید آفتابی میکرد.در همین اثنا برخی نظریه های سنتی دیگر زیر سوال رفتند.ازجمله نظریه ی  ruhlen در زبانشناسی تاریخ 65000ساله ی گسترش انسانها از افریقا به دیگر نقاط جهانرا به مبارزه طلبید.این نظریه نشان میدهد که برای پیدایش زبانهای امروزین از چند زبان اولیه ی انسانی 10هزار سال کافی است.همچنین داده های بر اساس هوای فسیل شده ی درون یخ های گرینلند که تصور میشد تاریخ آب و هوای چند میلیون سال گذشته را نشان میدهند با کشف فسیل یک هواپیمای زمان جنگ جهانی دوم در زیر یخهای قطبی زیر سوال رفت و این بخصوص نادانی ما را درباره ی عصر یخبندان هویدا کرد.از جمله در کتاب Cenocrash از christian bloess فیزیکدان المانی .نویسنده نتیجه گیری های انجام گرفته از روش کربن 14 را نادرست و کرونولوژی زمینشناسی را بیش از حد طولانی ارزیابی میکند و به عنوان مثال، پایان عصر یخبندان را نه در 10 هزار سال پیش بلکه در 5000 سال پیش میداند.این نظریه عقاید ما درباره ی زمان حضور انسان امروزی در قاره های اروپا و امریکا را دچار تحول میکند.

اقرار به نادانی عیب نیست اما اقرار به تقلب واقعا جرئت میخواهد.چون دانشمندان ماتریالیست برای لحظه لحظه ی 4.5میلیارد سال تاریخ زمین جزئیات ارائه داده اند.و اگر معلوم شود که عمر زمین اینقدر نیست بخش اعظم مدارک آنها زیر سوال خواهد رفت (کما اینکه درباره ی عصر 200میلیون ساله ی دایناسورها و اصل وجود آنها همین امروز شک و تردیدهایی ابراز شده است).اما ماتریالیسم این عمر 4.5میلیاردساله را برای چه نیاز داشت؟ معلوم است: برای بی اعتبار کردن انجیل.چون انجیل عمر جهان را تنها 6000سال میداند.کشفیات ظاهرا علمی درواقع دستاویزهای ایدئولوژیک برای حمله به خدا بودند. و هاوکینگ مهمترین سخنگوی این به اصطلاح کشفیات بود.هاوکینگ بیخدا بود والبته با توجه به بیماری سختی که داشت احتمالا هر کسی جای او بود به عدالت خدای مسیحیت شک میکرد.اما اتفاقا همان مسیحیت بود که سبب محبوبیت هاوکینگ میشد و از این طریق تیشه به ریشه ی خود میزد.

اگر هاوکینگ در عصر رومیان باستان متولد میشد احتمالا هرگز محبوب نمیگردید.این مسیحیت است که مظلومپروری را در دل مردم غرب کاشته و همین مظلومپروری است که به رسانه های غرب کمک میکند تا بتوانند از هاوکینگ بدشانس یک پروپاگاندا بسازند آن هم در حالی که در حدود 100سال قبل نیچه در کتاب "دجال" به شدت به مظلومپروری مسیحی حمله کرده و خواستار بازگشت به خشونت رومی شده بود.حالا اما ماتریالیسم بوسیله ی هاوکینگ از خود مسیحیت بر ضد مسیحیت یاری میجوید.دانشمندان ماتریالیست زیادند.اما فقط هاوکینگ است که میتواند سخنگوی ماتریالیسم باشد.

طالعبینی،ضریب هوشی و بانکداری اسلامی

نویسنده: پویا جفاکش

 

اخیرا در خانه ی یکی از خویشان مبحث داغی درباره ی درستی طالعبینی بر اساس ماه تولد درگرفته بود.یک نفر یعنی برادر خانم میزبان بحث را شروع کرده بود آنجا که درستی طالعبینی را انکار نمود. من گفتم که شاید باید مثل این شخص فکر کرد و این موضوع را در زندگی دخالت نداد تا یک وقت مانند مسئله ی ژنتیک، ابزار توضیح جبرگرایی نشود.اما شوهر خانم میزبان گفت لازم است برای جبران نواقص، به این موضوع فکر شود.البته او چیزی درباره ی نظرات اجداد ما درباره ی تاثیر کواکب و صور فلکی نمیدانست.اما فکر میکرد که ممکن است گرما و سرمای فصل یا میوه ها و خوراکهای فصلی که در دوران بارداری مادر مصرف میشوند بر شخصیت نوزاد تاثیر بگذارند.حرف جالبی است چون میتواند توضیح دهد چرا موقع صحبت درباره ی طالعبینی، ماه تولد بیش از ماه بسته شدن نطفه اهمیت دارد؟

این موضوع، من را به یاد مطلبی در مجله ی "نینی سایت" (9/1/1393) انداخت که از تاثیر منفی گرما بر ذهن و ضریب هوشی جنین سخن میگفت.پس شاید واقعیت این باشد که با افزایش گرمایش جهانی، هوش افراد حتی از زیر دست طالع آنها هم دررفته ، بخصوص که دیگر حتی طب سنتی حکمای قدیم نیز از سر بی اعتباری بیدلیل آن، دیگر اثر حرارت را در مادرهای امروزی (که خودشان هم دقیقا نمیدانند چرا مادر میشوند) خنثی نمیکند.ما اکنون در دوره ی سهمگین انسانهای کمهوشی به سر میبریم که عده ی کمی انسان باهوش میتوانند آنها را به مصرف اختراعاتی که خودشان هم نمیدانند به چه دردی میخورند وادارند.حتی همان عده ی معدود باهوش هم به قول آقای "خاویر کرمنت" نویسنده ی سه گانه ی "بیشعوری" اگرچه باهوشند ولی بیشعورند و این عین جمله ی کرمنت است که «بیشعورها همیشه وجود داشته اند.امروزه بیشعورهای بیشتری نسبت به قبل وجود دارد.»(بیشعوری دیگر کافی است":ترجمه ی لیلا عیسی نیا:نشر ریواس:1396:ص48).کرمنت مسائلی چون فهرست زیر را نشانه ی بیشعوری جامعه ی ما میداند:فیلمهایی با زبان تند و جسورانه علیه افراد مهم جامعه؛موسیقی و فیلمهای رپ؛کمیته ی جایزه ی نوبل؛ رواج جوکهای بیمزه در شبکه های اجتماعی؛ حملات انفجاری انتحاری؛ ورزشهای خشن و خونین بوکس،کشتی و سیاسی؛ تبلیغات تلویزیونی پر از دروغ و نیرنگ و بی ادبی؛ مردمی که چیزهایی را از مغازه ها میدزدند که به دردشان نمیخورد... (همان:ص142).

با این حساب، شاید مرحوم پورپیرار حق داشت که باور کند گذشتگان ما به اندازه ی امروزیان جنایتکار نبوده و کل تاریخ خونین مکتوب، از یک سری جعلیات ریشه گرفته اند.پورپیرار، در اندونزی دیده بود که چطور مردم اکثرا مسلمان شهر،  در برخورد با رفت و آمد مرد سیاهپوست عضلانی لخت مادرزادی در کنار خود، هیچ واکنش بخصوصی نشان نمیدهند و این که در آنجا افریقایی تبار و زردپوست و هندی و عرب تبار، در سابقه ی تلخ استعمار غرب با هم همدردند.اما حالا همان خاورمیانه ای که زمانی اسلام سلیم النفس فعلی را به این جزایر صادر کرده بود سوغات کنونیش برای اندونزی، وهابیت خشن تفرقه افکن شده است.مسلما یک جای کار میلنگید.شگفت این که پورپیرار، در سلسله گفتارهای "تاملی در بنیان تاریخ ایران" که اخیرا در قالب کتابی هفت جلدی به همین نام در وبلاگ "حق و صبر" قابل دانلود است، با زیر سوال بردن وجود بشر در ایران (به جز گذر موقتی یونانیها) بین خشایارشای پارسی و قرن16 ، دروغ خواندن وجود تمام سلسله های پیش از قاجار، و دانستن تمام مدارک موجود از قاجار و سلسله های قبل از آن، به جعلیات پهلوی و اربابان غربیش، در کنار یهودی خزری خواندن گورکانیان هند،عثمانی ها و خاندان آل سعود، صورت مسئله را کلا پاک کرد.

متاسفانه مرحوم پورپیرار، جستجوگری خستگی ناپذیر بود که از تردیدهایی بجا، نتیجه گیری های ناثوابی میکرد. در نظریاتش بحث های درستی هست که در حال حاضر، با توجه به خطر تجزیه ی قومی در ایران، فعلا به صلاح نیست عنوان شوند.پس من به بحث برمیگردم و روی همان قسمتی انگشت میگذارم که پورپیرار به نادرست، کلا آن را انکار کرد یعنی جنگهای صلیبی.پورپیرار، درست مثل دکتر عبدالله شهبازی، دشمنی کورکورانه ای با یهود داشت و این را از تنها کتاب کلاسیک اسلامی که سندیتش را قبول داشت یعنی قرآن، به ارث برده بود.درحالیکه یهود هیچ فرقی با دیگران ندارند جز این که گروهی از آنها از طریق جنگهای صلیبی، به دانش مهمی پی بردند و بدان وارد شدند.این دانش، بانکداری بود که توسط شوالیه های تمپلر به غرب وارد شد.چون در آن زمان راهزنی امر شایعی بود تاجر یک "چت" یعنی کاغذ (در انگلیسی امروزی sheet) با خود حمل میکرد و در مقصد در ازای آن پول میگرفت که همان چت امروزه چک خوانده میشود.این شیوه را تمپلر از خود درنیاورده بود بلکه از شرقیانی که با آنها میجنگید آموخته بود.در کتاب "امپراطوریهای بزرگ تاریخ" از انجمن نشنال جئوگرافی (ترجمه ی فهیمه حصارکی:نشرجویا:1394:ص187) میخوانیم که بانکهای عباسیان «مثل بانکهای کنونی به تجارتهای نوپا وام میدادند، در سرمایه گذاری ها واسط بودند و صرافی میکردند.با آن که در احکام اسلامی سود بیش از حد یا ربا حرام بود، بانکهای قرون وسطایی اجازه داشتند در برخی موارد سودی را مطالبه کنند.آنها نظام اعتبار اسنادی را گسترش دادند.با آن که اسناد اعتباری از دوران باستان مورد استفاده قرار میگرفت، بانکهای اسلامی با شعبات بیشمار همان موسسه، این حرفه را در سراسر قلمرو گسترش، و به تاجران این اجازه را دادند که از راه دور و بدون نیاز به حمل مقادیر زیادی سکه که به راحتی دزدیده میشد، با یکدیگر دادوستد کنند.»

شما میتوانید به عنوان یک ناظر بیطرف، به یهودی حق بدهید که پس از اخذ بانک به واسطه ی تمپلرها از مسلمانان، چون در دینش رباخواری ایرادی ندارد، آن "سود در بعضی موارد" را به "سود در همه ی موارد" ارتقا داده و با استفاده از بدبختی مردم، تمام رقبا را کنار زده، به همراه دیگر شرکای یهودی خود، بر تمام بانکهای مرکزی دنیا حکومت کند.اما به عنوان یک مسلمان اگر قرار است یقه ی کسی را بگیرید، یقه ی بانکهای اسلامی خودتان است که به نام "بانکداری اسلامی" چنان بانکداری "ابر یهودی ای" پیشه کرده اند که شما حتی نمیتوانید باور کنید بانکداری سنتی اسلامی امکانپذیر است.چرا نمیتوانید باور کنید؟ برای این که نسل به نسل کندذهن تر شده اید.پدربزرگ پسرخاله ام چون کارت پاسور را نجس میدانست، آن را با انبر نگاه میداشت و به همان شکل، پاسور بازی میکرد!ولی همو اولین مدرسه را در مردمکده بنیان نهاد.مادربزرگم فکر میکرد هرکس، شبها نمیگیرد راحت نمیخوابد، حتما دردی دارد برای همین وقتی مهمان خانه ی دخترش میشد، همیشه نگران پسرعمه ام بود که چرا شبها پای کامپیوتر، بیدار است و چه مشکلی ممکن است داشته باشد.آن مرد و زن سالخورده اگر سواد داشتند، قطعا از نسل ما (دهه ی شصتی ها) و بخصوص پس از ما نابغه تر میشدند.

اما درباره ی خشن ترشدن آدمها نسبت به گذشته که مایه ی حیرت مرحوم پورپیرار بود، قضیه شاید به کشف احساس همین زوال توسط آدمها در وجود خودشان مربوط باشد.حکمای سرخپوست امریکای مرکزی معتقد بودند آدمها از اندکی پس از تولد، در حبابی زندانی میشوند و همه ی جنبندگان در این حباب، عکسهای خود آنها بر دیواره ی حبابند.اگر در این دنیا، از کسی یا پدیده ای خوششان بیاید،یعنی از خودشان خوششان می آید، و اگر از کسی یا پدیده ای بدشان آمده، یعنی از خودشان بدشان می آید چون خود را در آن میبینند.اگر اینطور باشد، عجیب نیست که آدمها اینقدر به همدیگر خشونت بورزند.چون از خودشان متنفرند.

 

اگر خلیج فارس به وجود نمی آمد...

نویسنده: پویا جفاکش

 

از دهه ی 1950 و پیش از این که کشور کنونی امارات متحده ی عربی شکل بگیرد، باستانشناسان پیاپی در جزایر این ناحیه درباره ی بازمانده های یکی از قدیمی ترین فرهنگهای بشری تحقیق کرده اند:فرهنگی باستانی که آثار به دست آمده از آن را میتوان در بحرین و نواحی شرقی شبه جزیره ی عربستان هم یافت و آثار کتبی بین النهرین از آن به عنوان "دیلمون" یاد کرده اند.

یافته های فسیلی به دست آمده از ابوظبی نشان میدهند که امارات متحده که امروز بیابانی برهوت است، بین 9000 تا 6000 سال پیش تصویری مشابه ساوانای افریقا با رودخانه های فراوان داشته است.در آن زمان در اینجا فیل،زرافه،اسب آبی،تمساح و حتی میمون میزیستند.ردپاهای فسیل شده ای هم پیدا شده که احتمالا به شیر تعلق دارند (وجود گربه سانانی چون شیر،پلنگ و یوزپلنگ در دوران یادشده در شبه جزیره ی عربستان تایید شده است.آخرین شیر در عربستان سعودی در دهه ی 1930 کشته شد.هرچند تا دهه ی 1950 گزارشهای تایید نشده از مشاهده ی این حیوان در یمن وجود دارد).

در این دوران انسانها نیز در این منطقه فعال بودند.دکتر جئوفری بیبی و دکتر مارک بیچ دو باستانشناسی هستند که بهترین سالهای عمرشان را صرف مطالعه ی فرهنگ نخستین انسانهای منطقه ی خلیج فارس کرده اند.تحقیقات آنها نشان داده است که  هزاران سال پیش منطقه ی وسیع بین ربع الخالی و امارات کنونی،دشت بوده اما این منطقه در 5000سال پیش زیر آبهای خلیج فارس رفته و جزایر امارات و بحرین قله های آن بودند که از آب بیرون مانده اند.احتمالا بخش اصلی آنچه میتوانست راهنمای باستانشناسان باشد اکنون زیر آبهای خلیج پوسیده است.

انسانهای کهن این منطقه پیرو فرهنگ العبید (در شبه جزیره ی عربستان و بین النهرین) بوده اند که یکی از مهمترین دوره های پیشرفت مادی بشر بوده است.از فرهنگ عبید دو فرهنگ متفاوت برخاستند: 1-فرهنگ اوروک در ملتقای برخورد صحرای عربستان با جلگه ی بین النهرین و 2- فرهنگ دیلمون در ناحیه ی کنونی خلیج فارس.فرهنگ اوروک در 4500سال قبل به شکل تمدن بین النهرین درآمد که ریشه ی تمام تمدنهای کنونی جهان است. اما پیشرفت دیلمون با رفتن بخشی از آن آن به زیر آب، و فرایند بیابانزایی در بخش دیگر آن، متوقف شد.جزایر به جای مانده از آن توانستند از طریق واسطه ی تجاری بودن بین بین النهرین و سرزمین ناشناخته ی "ملوها"(احتمالا دره ی سند)، موقتا فرهنگ موسوم به "ام النار" را برای چندصدسال در خود حفظ کنند.اما این فرهنگ درنهایت به شکل مرموزی ناپدید گردید.هیچکس نمیداند اگر خلیج فارس به درون دیلمون پیشروی نمیکرد و آن به رقابت با اوروک برمیخاست، تاریخ آینده ی جهان چه شکلی پیدا میکرد.

ابوظبی در هزاران سال پیش

کتاب "در جستجوی دیلمون" از دکتر جئوفری بیبی

مجسمه ی سر گاو از دیلمون:از معدود آثار نسبتا سالم به دست آمده از آن دوره

دکتر مارک بیچ: باستانشناس فعال در حوزه ی امارات دورانهای قدیم

 

نکته:شاید مطلب زیر درباره ی ارتباط احتمالی دیلمون باستان با قوم دیلم در ایران برای شما جالب باشد:

چشم شیر(پیشینه ی اسطوره ای-باستانی فراموش شده ی شرق گیلان)

حسادت: دوست جامعه،دشمن فرد

نویسنده: پویا جفاکش

 

روانشناسان تکاملی معتقدند حسادت از مهمترین عواملی بوده که سبب تحکیم پیوند بین انسانها به عنوان گونه ای ضعیف و اجتماعی شده، و گونه ی انسان را در طول تاریخ توفیق بخشیده است.به نظر برخی چون پروفسور هلن فیشر، رشد حسادت مبنای جنسی داشته؛ چون با نگه داشتن مرد در کنار زن و فرزندان خود از او، خانواده را حفظ کرده به طوری که نخستین حسودان، بخت بیشتری برای گسترش ژنتیکی صفات خود در نوع بشر داشته اند.

اما امروزه حسادت که سبب میشود تا همواره نگران دوستان و خویشان خود باشیم،در شرایطی که رسانه و ارتباطات، به راحتی آنها را از کنترل ما خارج میکنند، همین عامل توفیق جامعه، به عامل سرخوردگی افراد و گسترش افسردگی انجامیده است.

 

۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷
مطالب جدیدتر